جدول جو
جدول جو

معنی وابصه - جستجوی لغت در جدول جو

وابصه
موضعی است. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
وابصه
(بِ صَ)
آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، و یقال انه لوابصه سمع، یعنی وی استواردارنده است هر چیز را که بشنود. (منتهی الارب) ، الوابصه، البرقه. و یقال ’ما فی النار وابصه’، ای جمره. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
وابصه
(بِ صَ)
ابن معید. صحابی است (منتهی الارب).. صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد. صحابیان ناقلان اصلی سنت پیامبر و شاهدان زندهٔ تحولات صدر اسلام بودند.
لغت نامه دهخدا
وابصه
مونث وابص آتش، درخشش، اخگر
تصویری از وابصه
تصویر وابصه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ لَ)
ابن الاشفع. در تاریخ گزیده چ عکسی ص 24 چنین آمده است: ’وابله بن الاشفع در سنۀ خمس و ثمانین به شام درگذشت’. ولی درست به نظر نمیرسد و ظاهراً تحریفی از وائله بن الاسقع است. رجوع به وائله بن الاسقع شود
لغت نامه دهخدا
(بِ صی ی)
منسوب است به وابصه. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ صی ی)
ابوالفضل عبدالسلام بن عبدالرحمن بن صخر بن عبدالرحمن بن وابصه بن معیدالاسدی الوابصی از فرزندان وابصه بن معید قاضی رقه بود، سپس به قضاء بغداد منصوب گشت. محمد بن اسحاق صنعانی و ابوالاصبع محمد بن عبدالرحمن القرقسانی و احمد بن علی الامار وابوعروبهالحرانی از وی روایت کنند. قاضی رقه بود و در ایام متوکل به قضاء بغداد منصوب گشت عفیف و نیکو طریقت بود. یحیی بن متوکل او را از قضا معزول ساخت پس متوکل به یحیی گفت به چه جهت او را معزول کردی. یحیی چیزهائی که دال بر ضعف او در فقه بودگفت. پس متوکل نامه ای برای اهل بغداد نوشت و جای نام قاضی را سفید گذارد و آن را با یعقوب قوصره فرستادو دستور داد تا مردم را به جامع بغداد گرد آورد و از ایشان درباره وابصی نظر بخواهد. پس اگر بدو رضایت دادند نام او را در فرمان وارد کرده و فرمان را به دست او بدهد، گفت: چون یعقوب به بغداد رسید مردم را در مسجد جامع گرد آورد و نظر آنها را درباره وابصی سؤال کرد همگی در رضایت از وی اجماع کردند. پس فرمان قضا را به دست او سپرد پس دو متخاصم حاضر شدند وابصی در امر ایشان اندکی به مطالعه پرداخت و سپس به منزل شد و پس از آن به قضا نپرداخت تا آنکه در شهر رقه به سال 249 یا 247 درگذشت. (انساب سمعانی ص 575)
عبدالله بن خالدالوابصی از عبدالله بن حارث بن هاشم روایت دارد. سعید بن ایوب از او روایت کند. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا
(صِ بَ)
مؤنث واصب. رجوع به واصب شود، دشت سخت دور ودراز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ صَ)
منزلی است در راه مکه. (غیاث اللغات) (آنندراج). موضعی است میان قرعاء و عقبه الشیطان. (منتهی الارب). منزلی است در راه مکه که پس از قرعاء واقع است. (معجم البلدان). و رجوع به نزهه القلوب. مقالۀ 3 ص 166 شود:
بادیه بحر است و بختی کشتی و اعراب موج
واقصه سر حد بحر و مکه پایان دیده اند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 91).
ها ره واقصه و اقصۀ آن راه شویم
که ز برکه اش برکه برکۀ سینا بینند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 96)
عقبه ای است متعلق به بنی شهاب از طی که دو منزل پائین تر از زباله است و به آن واقصه الحزون گویند. (از معجم البلدان)
آبی مربنی کعب را. (منتهی الارب). آبی است متعلق به بنی کعب که اطراف آن را و اقصات گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
درخشان. (المنجد). و رجوع به منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
علمی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ بِ صَ)
مؤنث وبص. (ناظم الاطباء). رجوع به وبص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قابصه
تصویر قابصه
گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصبه
تصویر واصبه
بیابان دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابص
تصویر وابص
درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
در باور عوام غذایی که طلسم شده و خوردنش فرد با بد اقبالی
فرهنگ گویش مازندرانی