جدول جو
جدول جو

معنی وابشی - جستجوی لغت در جدول جو

وابشی
(بِ شی ی)
منسوب است به وابش بن زید بن عدوان. (انساب سمعانی). رجوع به وابش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واشی
تصویر واشی
سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی عمید
پسوند مکان چنانکه در اسپی واشی، تنگ واشی، روواشی، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب به بابش، و از آنجاست ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن اسحاق بن عبدالله بن مدیربن ذراع اسدی بابشی. (احوال و اشعار رودکی، نفیسی ج 1 ص 450 از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب است به تابشه که نام جد ابوالفضل عبدالرحمن بن زریک تابشه بخاری تابشی است (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب به وابل که جد یکی از طوایف عرب است. (از انساب سمعانی ورق 575 الف)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
محمد بن اسحاق بن محمد بن الطبل بن وابل الازدی الوابلی مکنی به ابوبکر - منسوب به وابل نیای بنی وابل - الانباری. از اهل انبارو از محدثان بود از احمد بن یعقوب القریحی حدیث سماع کرد. و ابوعبدالله محمد بن عبدالله الصوری از او روایت دارد و متذکر شده است که از او به سال 418 هجری قمری در انبار سماع کرده است و گفته است وفات وابلی هم در همانسال بوده است. (انساب سمعانی ورق 575 الف). در کشف الظنون چ دوم ج 2 ستون 1399 تحت عنوان ’کتاب الانابه’ او را چنین معرفی کرده است: ’ابوبکر محمد بن اسحاق بن الطل من وابل المحدث متوفی به سال 431 هجری قمری’
لغت نامه دهخدا
(بِ صی ی)
منسوب است به وابصه. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ صی ی)
ابوالفضل عبدالسلام بن عبدالرحمن بن صخر بن عبدالرحمن بن وابصه بن معیدالاسدی الوابصی از فرزندان وابصه بن معید قاضی رقه بود، سپس به قضاء بغداد منصوب گشت. محمد بن اسحاق صنعانی و ابوالاصبع محمد بن عبدالرحمن القرقسانی و احمد بن علی الامار وابوعروبهالحرانی از وی روایت کنند. قاضی رقه بود و در ایام متوکل به قضاء بغداد منصوب گشت عفیف و نیکو طریقت بود. یحیی بن متوکل او را از قضا معزول ساخت پس متوکل به یحیی گفت به چه جهت او را معزول کردی. یحیی چیزهائی که دال بر ضعف او در فقه بودگفت. پس متوکل نامه ای برای اهل بغداد نوشت و جای نام قاضی را سفید گذارد و آن را با یعقوب قوصره فرستادو دستور داد تا مردم را به جامع بغداد گرد آورد و از ایشان درباره وابصی نظر بخواهد. پس اگر بدو رضایت دادند نام او را در فرمان وارد کرده و فرمان را به دست او بدهد، گفت: چون یعقوب به بغداد رسید مردم را در مسجد جامع گرد آورد و نظر آنها را درباره وابصی سؤال کرد همگی در رضایت از وی اجماع کردند. پس فرمان قضا را به دست او سپرد پس دو متخاصم حاضر شدند وابصی در امر ایشان اندکی به مطالعه پرداخت و سپس به منزل شد و پس از آن به قضا نپرداخت تا آنکه در شهر رقه به سال 249 یا 247 درگذشت. (انساب سمعانی ص 575)
عبدالله بن خالدالوابصی از عبدالله بن حارث بن هاشم روایت دارد. سعید بن ایوب از او روایت کند. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا
(بِ صَ)
یاقوت آرد: ابوالفتح گوید: وادی و کوهی است بین وادی القری و شام. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابن دهمه قبیله ای است از همدان. (منتهی الارب). مؤلف تاج العروس آرد: وابش بن دهمه فی همدان، و هم بنووابش بن دهمه بن سالم بن ربیعه بن مالک بن صعب بن دومان
ابن زید بن عدوان، بطنی از قیس عیلان. (تاج العروس) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از وشی، (اقرب الموارد)، سخن چین، (ناظم الاطباء)، نمّام:
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز،
مسعودسعد،
، دروغگو، (غیاث اللغات) (آنندراج)، بسیارفرزند، (از اقرب الموارد)، مرد بسیارفرزند، ستور بسیاربچه، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بافنده، (از اقرب الموارد)، بافندۀجامه، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سکه زن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، کاوندۀ کان جهت زر، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نگارین کننده جامه، (ناظم الاطباء)، صورت دیگر واشی در عربی واش است و جمع آن واشون و وشاه است
لغت نامه دهخدا
تصویری از واشی
تصویر واشی
سخن چین، نمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشی
تصویر واشی
سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یابشی
تصویر یابشی
اکتشافی
فرهنگ واژه فارسی سره
بارانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگه و نقاشی کنده کاری شده بر سنگ در منطقه ی فیروزکوه، مربوط
فرهنگ گویش مازندرانی