زن بی عقل و بی فهم و دانش. ج، یهم. (ناظم الاطباء). تأنیث ایهم. (یادداشت مؤلف) ، دشت بی پایان بی راه و بی نشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیابان که در آن آب نبود. (مهذب الاسماء) ، سال نیک سخت تلخ کننده زیست مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج). سال نیک سخت تلخ کننده بر مردم زیست و معیشت را. (ناظم الاطباء)
زن بی عقل و بی فهم و دانش. ج، یُهْم. (ناظم الاطباء). تأنیث ایهم. (یادداشت مؤلف) ، دشت بی پایان بی راه و بی نشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیابان که در آن آب نبود. (مهذب الاسماء) ، سال نیک سخت تلخ کننده زیست مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج). سال نیک سخت تلخ کننده بر مردم زیست و معیشت را. (ناظم الاطباء)
دوست داشتن زن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بر غیر اراده و مراد. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، هامت الناقه هیماناً، ذهبت علی وجهه (وجهها) لرعی. (اقرب الموارد)، {{اسم مصدر}} سرگشتگی و حیرانی. (غیاث اللغات از سراج و منتخب)
دوست داشتن زن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بر غیر اراده و مراد. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، هامت الناقه هَیَماناً، ذهبت علی وجهه (وجهها) لرعی. (اقرب الموارد)، {{اِسمِ مَصدَر}} سرگشتگی و حیرانی. (غیاث اللغات از سراج و منتخب)
مؤنث اهتم. زن شکسته دندان پیشین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گوسپند ماده ای که دندانهای پیشین او از بن شکسته شده باشد. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). ج، هتم. (اقرب الموارد)
مؤنث اهتم. زن شکسته دندان پیشین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گوسپند ماده ای که دندانهای پیشین او از بن شکسته شده باشد. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). ج، هُتم. (اقرب الموارد)
دشت و بیابان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فلات. (اقرب الموارد) ، ستاره های جوزا، ارض تیماء، زمین بی آب و گیاه که مردم در آن راه گم کنند و هلاک شوند. یا زمین فراخ و وسیع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دشت و بیابان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فلات. (اقرب الموارد) ، ستاره های جوزا، ارض تیماء، زمین بی آب و گیاه که مردم در آن راه گم کنند و هلاک شوند. یا زمین فراخ و وسیع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مؤنث هیمان. (منتهی الارب). رجوع به هیمان شود، دشت بی آب و بی نشان و بی راه. (منتهی الارب) (آنندراج). بیابان که در آن آب نبود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، بیماریی است شتر را که به آشامیدن آب باران فراهم به بیابان حادث گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس) : ناقه هیماء، شتری که به مرض هیام مبتلی باشد. (از اقرب الموارد). ج، هیام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و هیمی ̍. (اقرب الموارد)
مؤنث هَیْمان. (منتهی الارب). رجوع به هَیْمان شود، دشت بی آب و بی نشان و بی راه. (منتهی الارب) (آنندراج). بیابان که در آن آب نبود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، بیماریی است شتر را که به آشامیدن آب باران فراهم به بیابان حادث گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس) : ناقه هیماء، شتری که به مرض هیام مبتلی باشد. (از اقرب الموارد). ج، هیام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و هَیمی ̍. (اقرب الموارد)
موضعی است به نعمان الاراک. میان طائف و مکه گویند نام آن الهیماء است به مناسبت نام مردی موسوم به الهیماء که بدانجا کشته شد. (از معجم البلدان) ، یوم اللهیماء، جنگی میان عمرو بن الحرث بن تمیم بن سعد بن هذیل و عمرو بن عدی بن الدئل بن بکر بن عبدمناه. رجوع به عقد الفرید ج 6 صص 95-97 شود
موضعی است به نعمان الاراک. میان طائف و مکه گویند نام آن الهیماء است به مناسبت نام مردی موسوم به الهیماء که بدانجا کشته شد. (از معجم البلدان) ، یوم اللهیماء، جنگی میان عمرو بن الحرث بن تمیم بن سعد بن هذیل و عمرو بن عدی بن الدُئل بن بکر بن عبدمناه. رجوع به عقد الفرید ج 6 صص 95-97 شود
بسیار از مال و جز آن: جاء بالهیل و الهیلمان، مال بسیار آورد یا آورد ریگ و باد را. (منتهی الارب). هلمّان. گویند: جأنا بالهیل و الهیلمان، اذا جاء بالمال الکثیر. (اقرب الموارد)
بسیار از مال و جز آن: جاء بالهیل و الهیلمان، مال بسیار آورد یا آورد ریگ و باد را. (منتهی الارب). هِلِمّان. گویند: جأنا بالهیل و الهیلمان، اذا جاء بالمال الکثیر. (اقرب الموارد)
انباز شریک: بدعوی همیمالی ارداشتی بنزدیک تندیسه هر دو شدی. توضیح هم این خود این: ... اگر قضایی رسیده همین جای اولی، عین این: ... قضا را وزیر سلطان همین پیغام آورده بود، این: و چندین پاره دیه و مستغل دیگر از ضیاع خاص هتس که بعضی بهر کس از ایمه و اهل ورع و ارباب خاندانهای قدیم و حق داران همین دولتخانه ارزانی فرموده است، فقط. یا همیمال وبس. سخن آخرهمین است
انباز شریک: بدعوی همیمالی ارداشتی بنزدیک تندیسه هر دو شدی. توضیح هم این خود این: ... اگر قضایی رسیده همین جای اولی، عین این: ... قضا را وزیر سلطان همین پیغام آورده بود، این: و چندین پاره دیه و مستغل دیگر از ضیاع خاص هتس که بعضی بهر کس از ایمه و اهل ورع و ارباب خاندانهای قدیم و حق داران همین دولتخانه ارزانی فرموده است، فقط. یا همیمال وبس. سخن آخرهمین است