جدول جو
جدول جو

معنی هینام - جستجوی لغت در جدول جو

هینام
(هََ)
هینوم. سخنی که فهمیده نشود. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هینان
تصویر هینان
(دخترانه)
آوردن (نگارش کردی: هنان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هونام
تصویر هونام
(پسرانه)
خوشنام، نیکنام، خوشنام، نیک نام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همنام
تصویر همنام
هم اسم، کسی یا چیزی که با دیگری دارای یک نام باشد
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج). اکول. (از اقرب الموارد) ، دلیر. (منتهی الارب) (آنندراج). شجاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
به لغت زند و پازند به معنی اندام باشد که در برابر بی اندام است. (برهان). مصحف هندام پهلوی به معنی اندام است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دوست داشتن، شوریده شدن کسی از عشق و غیر عشق که نداند به کجا میرود، سخت تشنه شدن شتر، (اقرب الموارد)،
جمع واژۀ هیماء، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ریگ روان و پیوسته ریزان یا ریگستان خشک باریک خاک. (اقرب الموارد) (آنندراج). ریگ نرم و باریک. (مهذب الاسماء). ج، هیم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَُ یْ یا)
جمع واژۀ هائم. رجوع به هائم شود. (منتهی الارب). دوست دارندگان و عشاق وسوسه زده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مردم وسوسه زده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ)
پنبه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هینام. سخنی که فهمیده نشود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به هینام شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به دینامو شود
لغت نامه دهخدا
بی اسم بدون نام، نوعی شرکت که بنام هیچیک از شرکا نامیده نمیشود بلکه بنام شیئی که تجارت کنند خوانده شود مانند شرکت بینام پشم و پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیام
تصویر هیام
شیفتگی شیدایی شوریدگی شوریدگان شیفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همنام
تصویر همنام
هم اسم
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی است که نیروی مکانیکی را به نیروی الکتریکی تبدیل کند و بالعکس (مانند دینام اتومبیل)، ساختمان آن عبارت است از استوانه ای بنام پوسته دینام که در داخل آن دو آهن ربا سوار شده و دور آنهارا سیم پیچی کرده اند. مقدار آهن ربایی آنها بر حسب مقدار جریانی که از سیم عبور میکند کم و زیاد میشود. در داخل پوسته محور سیم پیچی شده ای بنام آرمیچر قرار داده اند. موقعی که موتور بکار میافتد آرمیچر به گردش در آمده در داخل سیم پیچهای آن جریان برقی ایجاد شده توسط زغالهایی که روی سر آرمیچر بنام کلکتور قرار داده اند جهت شارژ کردن باطری در اتومبیل بکار میرود قسمتی از جریان برقی که دینام تولید میکند بمصرف موتور میرسد و مازاد آن پس از عبور آمپر وارد باتری میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواهینامه
تصویر گواهینامه
نامه ای که در آن یک یا چند کس گواهی خود را نویسند، شهادتنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینام
تصویر دینام
دستگاهی که نیروی مکانیکی را به نیروی الکتریکی تبدیل کند و بالعکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همنام
تصویر همنام
آداش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بینام
تصویر بینام
آنونیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گواهینامه
تصویر گواهینامه
تصدیق
فرهنگ واژه فارسی سره
برق زا، دینامو، ژنراتور، مولد
فرهنگ واژه مترادف متضاد