جدول جو
جدول جو

معنی هیماء - جستجوی لغت در جدول جو

هیماء
علم طلسم است، (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هیماء
(هََ)
مؤنث هیمان. (منتهی الارب). رجوع به هیمان شود، دشت بی آب و بی نشان و بی راه. (منتهی الارب) (آنندراج). بیابان که در آن آب نبود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، بیماریی است شتر را که به آشامیدن آب باران فراهم به بیابان حادث گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس) : ناقه هیماء، شتری که به مرض هیام مبتلی باشد. (از اقرب الموارد). ج، هیام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و هیمی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیمان
تصویر هیمان
عاشق شدن، شیفته شدن، شیفتگی، شوریدگی، دلدادگی
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
مؤنث اهتم. زن شکسته دندان پیشین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گوسپند ماده ای که دندانهای پیشین او از بن شکسته شده باشد. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). ج، هتم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن بی عقل و بی فهم و دانش. ج، یهم. (ناظم الاطباء). تأنیث ایهم. (یادداشت مؤلف) ، دشت بی پایان بی راه و بی نشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیابان که در آن آب نبود. (مهذب الاسماء) ، سال نیک سخت تلخ کننده زیست مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج). سال نیک سخت تلخ کننده بر مردم زیست و معیشت را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کوره. (منتهی الارب). گروهی از مردم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مؤنث اهیف. (اقرب الموارد) : امرأه هیفاء، زن باریک میان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اسب لاغرشکم باریک میان. (آنندراج) (منتهی الارب) : فرس هیفاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کوهی است سیاه به مکه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جنگ و کارزار. (از اقرب الموارد). رجوع به هیجا شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دوست داشتن زن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بر غیر اراده و مراد. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، هامت الناقه هیماناً، ذهبت علی وجهه (وجهها) لرعی. (اقرب الموارد)،
{{اسم مصدر}} سرگشتگی و حیرانی. (غیاث اللغات از سراج و منتخب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
تشنه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). عطشان. (اقرب الموارد) ، شیفته و سرگشته. (منتهی الارب). محب شدیدالوجد. (اقرب الموارد) ، شتر هیمازده. (منتهی الارب). شتر مبتلی به مرض هیام. (اقرب الموارد). مؤنث آن هیمی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ بَ)
خواندن شتر را به علف به لفظ هی ٔ هی ٔیا زجر کردن آن را به لفظ هاء هاء، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
یوم الهییماء، نام آبی است مر بنی تمیم را و روزی است تاریخی میان بنی تمیم و بنی مجاشع. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مؤنث اهضم. (منتهی الارب). زن سخت دندان. ج، هضم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دشت و بیابان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فلات. (اقرب الموارد) ، ستاره های جوزا، ارض تیماء، زمین بی آب و گیاه که مردم در آن راه گم کنند و هلاک شوند. یا زمین فراخ و وسیع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
زن خالدار. ج، شیم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِنْ)
اشاره کردن، (از ’وم ء’) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
موضعی است به نعمان الاراک. میان طائف و مکه گویند نام آن الهیماء است به مناسبت نام مردی موسوم به الهیماء که بدانجا کشته شد. (از معجم البلدان) ، یوم اللهیماء، جنگی میان عمرو بن الحرث بن تمیم بن سعد بن هذیل و عمرو بن عدی بن الدئل بن بکر بن عبدمناه. رجوع به عقد الفرید ج 6 صص 95-97 شود
لغت نامه دهخدا
(دُ هََ)
بلاء. تصغیر الدهماء. (منتهی الارب) (آنندراج). داهیه و بلا و سختی. (از ناظم الاطباء) ، آزمایش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
بیابان بی آب. (دهار). رجوع به هیماء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیجاء
تصویر هیجاء
جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیمان
تصویر هیمان
سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتماء
تصویر هتماء
نیش شکسته زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیماء
تصویر سیماء
نشنه، نما
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه و اشاره، پر خیده نمار، لتره (سخن رمز)، گواژه (کنایه)، پیچه، نمار کردن اشاره کردن، اشاره کنایه رمز، تعریض خطاب بی اشارت و عبارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماء
تصویر تیماء
پارسی تازی گشته بیابان نجد دشت بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیماء
تصویر دهیماء
سختی، آستانک (بلا) پتیار
فرهنگ لغت هوشیار