صورتی و تلفظی محلی از کلمه ’هستم’ یعنی موجودم و حیات دارم و حاضرم. (از آنندراج) (از برهان) : هیم به پلۀ نیکی کم از سپندانی به پلۀ بدی اندر هزار سندانم. سوزنی
صورتی و تلفظی محلی از کلمه ’هستم’ یعنی موجودم و حیات دارم و حاضرم. (از آنندراج) (از برهان) : هیم به پلۀ نیکی کم از سپندانی به پلۀ بدی اندر هزار سندانم. سوزنی
نیک دریابنده. دراک. تیزفهم. زودفهم. (یادداشت مؤلف). بافهم. دانا. (فرهنگ فارسی معین) : به زمانی نکت و علم و ادب یاد کنی وین ندیده ست در این عصر کس از هیچ فهیم. فرخی. ستمگران را چون جایگه چنین باشد ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم. سوزنی
نیک دریابنده. دراک. تیزفهم. زودفهم. (یادداشت مؤلف). بافهم. دانا. (فرهنگ فارسی معین) : به زمانی نکت و علم و ادب یاد کنی وین ندیده ست در این عصر کس از هیچ فهیم. فرخی. ستمگران را چون جایگه چنین باشد ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم. سوزنی
نام یکی از رایان هنداست. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : همیشه رای بهیم اندر آن مقیم بدی نشسته ایمن و دل پرنشاط و ناز و بطر. فرخی. چو نهر واله که اندر دیار هند بهیم بنهر واله همی کرد بر شهان مفخر. فرخی. حصار کندهه را از بهیم خالی کرد بهیم را بجهان آن حصار بود مفر. فرخی. بدار ملک خود آورد تخت و تاج بهیم ز سیم خام چو بتخانه پرنگار و صور. عنصری
نام یکی از رایان هنداست. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : همیشه رای بهیم اندر آن مقیم بدی نشسته ایمن و دل پرنشاط و ناز و بطر. فرخی. چو نهر واله که اندر دیار هند بهیم بنهر واله همی کرد بر شهان مفخر. فرخی. حصار کندهه را از بهیم خالی کرد بهیم را بجهان آن حصار بود مفر. فرخی. بدار ملک خود آورد تخت و تاج بهیم ز سیم خام چو بتخانه پرنگار و صور. عنصری