دهی است از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنۀ آن 360 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، لبنیات، توتون، حبوب، صیفی و مختصر میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و قهوه خانه ای کنار راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنۀ آن 360 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، لبنیات، توتون، حبوب، صیفی و مختصر میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و قهوه خانه ای کنار راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
چوبی باشد سیاه رنگ و در ساحل دریای خزر یابند که دریای گیلان است، و آن دو قسم می باشد، نر و ماده، و به جهت دفع کدودانه و امراض دیگر نافع است. (برهان) (آنندراج). سرخس را گویند که گونه ای از آن به نام سرخس نر در مازندران فراوان است و عصارۀ آن را جهت دفع کرم کدو (کدودانه) به کار می برند. (فرهنگ فارسی معین) ، نوعی از گندنا هم هست. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوعی از کراث است. (فهرست مخزن الادویه)
چوبی باشد سیاه رنگ و در ساحل دریای خزر یابند که دریای گیلان است، و آن دو قسم می باشد، نر و ماده، و به جهت دفع کدودانه و امراض دیگر نافع است. (برهان) (آنندراج). سرخس را گویند که گونه ای از آن به نام سرخس نر در مازندران فراوان است و عصارۀ آن را جهت دفع کرم کدو (کدودانه) به کار می برند. (فرهنگ فارسی معین) ، نوعی از گندنا هم هست. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوعی از کراث است. (فهرست مخزن الادویه)
جان. از ادبا و شعرای بزرگ انگلستان است. به سال 1608 میلادی در لندن پا به عرصۀ هستی نهاد و تا 24 سالگی به تحصیل در مدرسه سن پول کمبریج اشتغال ورزید و بعد به دانشگاه کمبریج رفت. زندگانی او بیشتر در امور سیاسی گذشت و مقاله های آتشینی درباره آزادی مطبوعات و مذهب و آموزش و پرورش نگاشت که مخصوصاً مقالات او به عنوان مسؤلیت سلاطین و حکام و نخستین دفاع از ملت انگلیس از همه معروفتر است. میلتون به سبب کار و مطالعۀ زیاد بینایی خود را از دست داد. معروفترین آثار او ’بهشت گم شده’ است که در ده دفتر در سال 1667 میلادی به پایان رسیده و انتشار یافته است و معرف آزادگی و آزاداندیشی و ذوق وقریحۀ سرشار اوست. و امروزه شهرت او بیشتر مدیون همین منظومه است. دیگر از آثار او دو منظومۀ ’فردوس موجود’ و ’آلام شمشون’ است که در 1671 با هم چاپ و نشر شده است. میلتون در نوامبر 1674م. درگذشت. (تاریخ ادبیات انگلستان تألیف صورتگربخش 2 صص 145- 173)
جان. از ادبا و شعرای بزرگ انگلستان است. به سال 1608 میلادی در لندن پا به عرصۀ هستی نهاد و تا 24 سالگی به تحصیل در مدرسه سن پول کمبریج اشتغال ورزید و بعد به دانشگاه کمبریج رفت. زندگانی او بیشتر در امور سیاسی گذشت و مقاله های آتشینی درباره آزادی مطبوعات و مذهب و آموزش و پرورش نگاشت که مخصوصاً مقالات او به عنوان مسؤلیت سلاطین و حکام و نخستین دفاع از ملت انگلیس از همه معروفتر است. میلتون به سبب کار و مطالعۀ زیاد بینایی خود را از دست داد. معروفترین آثار او ’بهشت گم شده’ است که در ده دفتر در سال 1667 میلادی به پایان رسیده و انتشار یافته است و معرف آزادگی و آزاداندیشی و ذوق وقریحۀ سرشار اوست. و امروزه شهرت او بیشتر مدیون همین منظومه است. دیگر از آثار او دو منظومۀ ’فردوس موجود’ و ’آلام شمشون’ است که در 1671 با هم چاپ و نشر شده است. میلتون در نوامبر 1674م. درگذشت. (تاریخ ادبیات انگلستان تألیف صورتگربخش 2 صص 145- 173)
بسیار از مال و جز آن: جاء بالهیل و الهیلمان، مال بسیار آورد یا آورد ریگ و باد را. (منتهی الارب). هلمّان. گویند: جأنا بالهیل و الهیلمان، اذا جاء بالمال الکثیر. (اقرب الموارد)
بسیار از مال و جز آن: جاء بالهیل و الهیلمان، مال بسیار آورد یا آورد ریگ و باد را. (منتهی الارب). هِلِمّان. گویند: جأنا بالهیل و الهیلمان، اذا جاء بالمال الکثیر. (اقرب الموارد)
یکی از دهستانهای ششگانه بخش دیواندره است که در شهرستان سنندج واقع است. این دهستان کوهستانی و سردسیر است و از 46 آبادی تشکیل یافته که قراء مهم آن تمربیک، قلعه کهنه، پاسانیان، جنیان، شمسه، جیران مینا و باشماق است که در حدود 8000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) دهی از دهستان بیلواراست که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 375 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
یکی از دهستانهای ششگانه بخش دیواندره است که در شهرستان سنندج واقع است. این دهستان کوهستانی و سردسیر است و از 46 آبادی تشکیل یافته که قراء مهم آن تمربیک، قلعه کهنه، پاسانیان، جنیان، شمسه، جیران مینا و باشماق است که در حدود 8000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) دهی از دهستان بیلواراست که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 375 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
به رنگ نیل، کبود، لاجوردی، آسمانگون، (ناظم الاطباء)، آبی تند، آبی سیر، ادکن، نیل فام، نیل رنگ: هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون، فردوسی، بپوشید پس جامۀ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون، فردوسی، سپیده چو بر چرخ لشکر کشید شب نیلگون دامن اندرکشید، فردوسی، برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا، فرخی، هوا به رنگ نیلگون یکی قبا شهاب بند سرخ بر قبای او، منوچهری، شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت افکند نیلگون به سرش معجر کتان، اسدی، در او شش ستون خیمۀ نیلگون ز سیمش همه میخ و از زر ستون، اسدی، چو دریاست این گنبد نیلگون زمین چون جزیره میان اندرون، اسدی، باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، خود چنین برشد بلند از ذات خویش خیر خیر این نیلگون بی در کلات، ناصرخسرو، چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت بسته به بند سخت در این نیلگون کره، ناصرخسرو، گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید از ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی، چون سیب نخلبند بریزد به سوک او زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام، خاقانی، بنفشه نیلگون و لاله دلسوز نقاب گل ربوده باد نوروز، نظامی، شب و روز ازین پردۀ نیلگون بسی بازی چابک آرد برون، نظامی، ز بس پیل کآمد به چالش برون شد از پای پیلان زمین نیلگون، نظامی، بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فرودوختند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 267)، - نیلگون پرده، نیلگون وطا، کنایه از آسمان است: در آن ماند کاین پردۀ نیلگون چه بازی شب از پرده آرد برون، نظامی، - نیلگون پرده ها، کنایه از آسمان ها است، (انجمن آرا) (برهان قاطع)، - نیلگون چرخ، کنایه از آسمان است، - نیلگون چادر، کنایه از آسمان است: چو خورشید از آن چادر نیلگون غمی شد بدرید و آمد برون، فردوسی، - نیلگون حصار، کنایه از آسمان است، - نیلگون خیام، کنایه از آسمانها، (برهان قاطع) (آنندراج)، رو که ز میخ سرای پردۀ قدرت فلکۀ این نیلگون خیام برآمد، خاقانی، - نیلگون رحا (رحی)، آسیای کبود، -، کنایه از آسمان است: باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، - نیلگون گنبد، کنایه از آسمان است، - نیلگون وطا، کنایه از آسمان است، (از برهان) : گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی
به رنگ نیل، کبود، لاجوردی، آسمانگون، (ناظم الاطباء)، آبی تند، آبی سیر، ادکن، نیل فام، نیل رنگ: هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون، فردوسی، بپوشید پس جامۀ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون، فردوسی، سپیده چو بر چرخ لشکر کشید شب نیلگون دامن اندرکشید، فردوسی، برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا، فرخی، هوا به رنگ نیلگون یکی قبا شهاب بند سرخ بر قبای او، منوچهری، شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت افکند نیلگون به سرش معجر کتان، اسدی، در او شش ستون خیمۀ نیلگون ز سیمش همه میخ و از زر ستون، اسدی، چو دریاست این گنبد نیلگون زمین چون جزیره میان اندرون، اسدی، باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، خود چنین برشد بلند از ذات خویش خیر خیر این نیلگون بی در کلات، ناصرخسرو، چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت بسته به بند سخت در این نیلگون کره، ناصرخسرو، گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید از ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی، چون سیب نخلبند بریزد به سوک او زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام، خاقانی، بنفشه نیلگون و لاله دلسوز نقاب گل ربوده باد نوروز، نظامی، شب و روز ازین پردۀ نیلگون بسی بازی چابک آرد برون، نظامی، ز بس پیل کآمد به چالش برون شد از پای پیلان زمین نیلگون، نظامی، بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فرودوختند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 267)، - نیلگون پرده، نیلگون وطا، کنایه از آسمان است: در آن ماند کاین پردۀ نیلگون چه بازی شب از پرده آرد برون، نظامی، - نیلگون پرده ها، کنایه از آسمان ها است، (انجمن آرا) (برهان قاطع)، - نیلگون چرخ، کنایه از آسمان است، - نیلگون چادر، کنایه از آسمان است: چو خورشید از آن چادر نیلگون غمی شد بدرید و آمد برون، فردوسی، - نیلگون حصار، کنایه از آسمان است، - نیلگون خیام، کنایه از آسمانها، (برهان قاطع) (آنندراج)، رو که ز میخ سرای پردۀ قدرت فلکۀ این نیلگون خیام برآمد، خاقانی، - نیلگون رحا (رحی)، آسیای کبود، -، کنایه از آسمان است: باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، - نیلگون گنبد، کنایه از آسمان است، - نیلگون وطا، کنایه از آسمان است، (از برهان) : گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی
در بعضی ممالک (از جمله ایران، امریکا وتا چندی پیش در فرانسه) مترادف میلیارد یعنی هزارمیلیون، و در بعضی دیگر (از جمله انگلستان، آلمان و فعلاً در فرانسه) بمعنی یک میلیون میلیون میباشد، در فارسی نیز می نویسند: بیلین. (از دائره المعارف فارسی)
در بعضی ممالک (از جمله ایران، امریکا وتا چندی پیش در فرانسه) مترادف میلیارد یعنی هزارمیلیون، و در بعضی دیگر (از جمله انگلستان، آلمان و فعلاً در فرانسه) بمعنی یک میلیون میلیون میباشد، در فارسی نیز می نویسند: بیلین. (از دائره المعارف فارسی)
مرکّب از: بی + سکون، جنبان. متحرک. (ناظم الاطباء) ، مشوش. مضطرب. بی آرام: هر جا که دلی است در غم تو بیصبر و قرار و بیسکون باد. حافظ. ، کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. (غیاث)، شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. (آنندراج)، رجوع به سکون شود
مُرَکَّب اَز: بی + سکون، جنبان. متحرک. (ناظم الاطباء) ، مشوش. مضطرب. بی آرام: هر جا که دلی است در غم تو بیصبر و قرار و بیسکون باد. حافظ. ، کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. (غیاث)، شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. (آنندراج)، رجوع به سکون شود