جدول جو
جدول جو

معنی هیستریک - جستجوی لغت در جدول جو

هیستریک
ناشی از هیستری، مبتلا به هیستری
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
فرهنگ فارسی عمید
هیستریک
فرانسوی دلهره مند کسیکه مبتلا به بیماری هیستری است
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
فرهنگ لغت هوشیار
هیستریک
هستيري
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به عربی
هیستریک
Hysterical
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هیستریک
hystérique
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هیستریک
isterico
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
هیستریک
hysterisch
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به هلندی
هیستریک
histérico
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هیستریک
histérico
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هیستریک
histeryczny
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به لهستانی
هیستریک
истерический
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به روسی
هیستریک
істеричний
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هیستریک
hysterisch
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به آلمانی
هیستریک
हिस्टेरिक
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به هندی
هیستریک
ہیسٹیریک
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به اردو
هیستریک
ไร้สติ
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به تایلندی
هیستریک
histeris
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
هیستریک
היסטרי
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به عبری
هیستریک
ヒステリックな
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هیستریک
hasira ya kupindukia
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به سواحیلی
هیستریک
히스테리적인
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به کره ای
هیستریک
histerik
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
هیستریک
হিষ্টেরিক
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به بنگالی
هیستریک
歇斯底里的
تصویری از هیستریک
تصویر هیستریک
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیستری
تصویر هیستری
نوعی بیماری روانی که در آن فرد مبتلا دچار اختلال حواس، پریشانی، وهم و ضعف می شود و گاه به صورت حمله ای شبیه غش ظاهر می گردد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
رندۀ نجار و رنده و ارۀ کلان، ارۀ کلان، جدول و مسطر معماران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در ایالت یورک انگلستان در هفت کیلومتری جنوب شرقی هالیفاکس، جمعیت آن 8040 تن میباشد و کارخانه های قماش، ابریشم و غیره در آن وجود دارد، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
از بیست یکی. یک بیستم. نصف عشر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مرض عصبی مشخص یا اختلالات دائمی روحی که گاهی با فلج قسمتی از اعضاء همراه است. مبتلایان به این مرض دچار اختلال حواس و گرفتار اوهام (غالباً افکار و اوهام مربوط به غریزۀ جنسی) میباشند و غالباً در موقع حمله مریض قیافۀ اشخاص غشی را دارد
لغت نامه دهخدا
فرانسوی دلهره مرض عصبی مشخص با اختلالات دایمی روحی که گاهی با فلج قسمتی از اعضا همراه است مبتلایان به این مرض دچار اختلال حواس وگرفتار اوهام (غالبا افکار و اوهام مربوط به غریزه جنسی) میباشند وغالبا در موقع حمله مریض قیافه اشخاص غشی رادارد. اختناق رحم. توضیح این مرض روحی خاص زنان است و درجنس مرد کمتردیده شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیستری
تصویر هیستری
((تِ))
نوعی بیماری روحی که اختلال های حسی به همراه دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به طور هیستریک
تصویر به طور هیستریک
Hysterically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کج باران مهیب، توفان تند
فرهنگ گویش مازندرانی
تلنگر
فرهنگ گویش مازندرانی
ریزه ی آتش که از زغال یا چوب در حال سوختن جدا گردد و به هوا
فرهنگ گویش مازندرانی