اسب تند و تیز و جهنده است و به عربی طمر خوانند و بجای خاء جیم هم آمده است. (برهان) (شعوری) (آنندراج). اسبی نیک جنگی. (نسخه ای از اسدی). هی به معنی اسب و دخ به معنی خوب. (آنندراج) (انجمن آرا). اسب نوزین. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) : تو هیدخی و همی نهی مخ بر کرۀ توسن تخاره (نجاره) . منجیک (از فرهنگ اسدی). گرنه عشقت بدی از لعب فلک هیدخی یا فرسی داشتمی. ؟ (از جهانگیری). و در شعوری به نام رودکی ضبط شده. فرهنگ نویسان را فرهنگ اسدی به خطا انداخته است از نفهمیدن شعر منجیک که هیدخ نیست، بیدق است به معنی پیادۀ شطرنج. (یادداشت مرحوم دهخدا)
اسب تند و تیز و جهنده است و به عربی طمر خوانند و بجای خاء جیم هم آمده است. (برهان) (شعوری) (آنندراج). اسبی نیک جنگی. (نسخه ای از اسدی). هی به معنی اسب و دخ به معنی خوب. (آنندراج) (انجمن آرا). اسب نوزین. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) : تو هیدخی و همی نهی مخ بر کرۀ توسن تخاره (نجاره) . منجیک (از فرهنگ اسدی). گرنه عشقت بدی از لعب فلک هیدخی یا فرسی داشتمی. ؟ (از جهانگیری). و در شعوری به نام رودکی ضبط شده. فرهنگ نویسان را فرهنگ اسدی به خطا انداخته است از نفهمیدن شعر منجیک که هیدخ نیست، بیدق است به معنی پیادۀ شطرنج. (یادداشت مرحوم دهخدا)
چیزی باشد که برزگران به آن خرمن کوفته بباد دهند تا کاه از دانه جدا شود. (از برهان) (آنندراج). غله برافشان. (انجمن آرا). پنجه. شانه (در تداول مردم قزوین)
چیزی باشد که برزگران به آن خرمن کوفته بباد دهند تا کاه از دانه جدا شود. (از برهان) (آنندراج). غله برافشان. (انجمن آرا). پنجه. شانه (در تداول مردم قزوین)
اسب سرخان. (ناظم الاطباء). در برخی فرهنگهابه معنی اسب بوزه است یعنی نیلۀ مایل به سفیدی. (از شعوری ج 2 ورق 362) ، اسب سرکش. (ناظم الاطباء). اسب سرکش و حرون. (از شعوری ج 2 ورق 362)
اسب سرخان. (ناظم الاطباء). در برخی فرهنگهابه معنی اسب بوزه است یعنی نیلۀ مایل به سفیدی. (از شعوری ج 2 ورق 362) ، اسب سرکش. (ناظم الاطباء). اسب سرکش و حرون. (از شعوری ج 2 ورق 362)
اسب جلد و تند و تیزخیز را گویند. (برهان). مؤلف انجمن آراپس از نقل گفتۀ برهان گوید: این لغت ببای عربی غلطاست و تصحیف خوانی کرده اند و هیدخ به هاء و به یای تازی بمعنی اسب جلد و تیز است. و رجوع به هیدخ شود
اسب جلد و تند و تیزخیز را گویند. (برهان). مؤلف انجمن آراپس از نقل گفتۀ برهان گوید: این لغت ببای عربی غلطاست و تصحیف خوانی کرده اند و هیدخ به هاء و به یای تازی بمعنی اسب جلد و تیز است. و رجوع به هیدخ شود