جدول جو
جدول جو

معنی هیجمانه - جستجوی لغت در جدول جو

هیجمانه
(هََ جُ نَ)
مروارید بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) ، عنکبوت نر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هیجمانه
مروارید شاهوار، جولاهه: نر
تصویری از هیجمانه
تصویر هیجمانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند، ساغر، پیاله، قدح شراب خوری، جام شراب، در تصوف چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند،
دل عارف، برای مثال مرا به دور لب دوست هست پیمانی / که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه (حافظ - ۸۵۰)، ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند مثلاً پیمانۀ نفت
فرهنگ فارسی عمید
(هََ لَ / لُ)
بسیار از مال و جز آن: جاء بالهیل و الهیلمان، مال بسیار آورد یا آورد ریگ و باد را. (منتهی الارب). هلمّان. گویند: جأنا بالهیل و الهیلمان، اذا جاء بالمال الکثیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ ذُ نَ)
ناقۀ جوان تیزرو. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نام درختی، شوی و شوهر. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََقُ نی ی)
درازبالا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ نی ی)
شترمرغ دراز یا دراز از هر چیز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ/ پِ نَ / نِ)
هرچه بدان چیزی پیمایند. چیزی که غله و جز آن بدان کیل کنند. ظرفی که بدان چیزها پیمایند. (برهان). منا. صاع. صواع. کیله. معیار. عدل. مکیل. مکیله. مقلد. (منتهی الارب). صوع. مده. کیل. مکیال. قفیز. (دهار). صاحب انجمن آرا آرد: پیمانه بسبب تفاوت امکنه و ازمنه متفاوت است و تغییرپذیر ولیکن در عرب به این ترتیب مضبوط است: مکوک، پیمانه ای است که آن سه کیلجه و کیلجه یک من و هفت ثمن من و من دورطل است و رطل دوازده اوقیه و اوقیه یک استار و دو ثلث استار و استار چهار مثقال و نیم و یک مثقال یک درهم و سه سبع درهم و درهم شش دانق و دانق دو قیراط ودو طسوج و طسوج دو حبه است و حبه سدس ثمن درهم که جزوی است از چهل و هشت جزو درهم - انتهی:
آنچه بخروار ترا داده اند
با تو نه پیمانه بجا نه قفیز.
کسائی.
گر ترا دسترس فزونستی
زر بپیمانه می ببخشی و من.
فرخی.
کم بینک پیمانه و ترازو
هر گز نشود پاک ز آب زمزم.
ناصرخسرو.
پیمانۀ این چرخ را همه نام
معروف به امروز و دی و فردا.
ناصرخسرو.
خرد پیمانۀ انصاف اگر یک بار بردارد
بپیمایدمر آن چیزی که دهقان زیر سردارد.
ناصرخسرو.
جز سخته و پیموده مخر چیز که نیکوست
کردن ستد و داد به پیمانه و میزان.
ناصرخسرو.
و پیمانه راست داشتن ترازو. (مجمل التواریخ و القصص).
قلم بیگانه بود از دست گوهر بار او لیکن
قدم پیمانۀ نطق جهان پیمای او آمد.
خاقانی.
پیمود نیارم بنفس خرمن اندوه
با داغ تو پیمانه ز خرمن چه نویسد.
خاقانی.
گل پیمانه در دستش ز خجلت غنچه میگردد
به عارض تا فتاد از تاب می گلهای خندانش.
خاقانی.
مانده ترازوی تو بی سنگ ودر
کیل تهی گشته و پیمانه پر.
نظامی.
غریبی گرت ماست پیش آورد
دو پیمانه آب است و یک کمچه دوغ.
سعدی.
بکوی گدایان درش خانه بود
زرش همچو گندم بپیمانه بود.
سعدی.
سندری، پیمانۀ بزرگ. سندره، نوعی از پیمانۀ بزرگ. سدیس، نوعی از پیمانه. قباع، پیمانۀ بزرگ. (منتهی الارب). قسطاس، پیمانۀ بزرگ. (دهار). من، پیمانه ای است. مکوک، پیمانه ای که در آن یک و نیم صاع گنجد. کرّ، پیمانۀ خواربار که مر اهل عراق راست. جمم، آنچه بر سر پیمانه باشد بعد پری. جمام، پرکردن پیمانه را تا سر. پیمانۀ سر برآورده بعد پری. مدی، پیمانۀ شامیان و مصریان. جمجمه، نوعی از پیمانه است. جم ّ، پر کردن پیمانه را تا سر. جراف، نوعی از پیمانه. کیل غذارم، پیمانۀ تخمینی. غور پیمانه ای است مقدار دوازده سخ، مراهل خوارزم را. غراف، پیمانه ای است بزرگ. قسط پیمانه ای که نیمۀ صاع باشد. مختوم، پیمانۀ صاع. خطر، پیمانۀ کلان برای غله. (منتهی الارب) ، جام. پیالۀ باده خوری. رطل. (دهار). مده. (منتهی الارب). قدح شرابخواری. (برهان). ناطل. (زمخشری) (منتهی الارب). آوند شراب:
گر جور کرد یار دگر بار سوی او
میخواره وار از سر پیمانه ها شدم.
ناصرخسرو.
عاقل شیردلی باده مگیر
حیض خرگوش به پیمانه مخور.
خاقانی.
گفت دو پیمانه کمتر ای عمو
تا روی آزاده چون من کو به کو.
عطار.
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم.
سعدی.
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد.
حافظ.
مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه.
حافظ.
صاحب انجمن آرا گوید که از شعر ذیل اوحدی بر می آید که پیمانه بزرگتر از قدح باشد:
عاشقان دردکش را دردی میخانه ده
از قدح کاری نیاید بعد ازین پیمانه ده.
اوحدی.
دردق، پیمانه ای است می را. سقایه، دورق، پیمانۀ شراب. فیهج، پیمانۀ من. (منتهی الارب) ، مجازاً، خود شراب. (فرهنگ نظام) :
سخنوران ز سخن پیش تو فرومانند
چنان کسی که به پیمانه خورده باشد بنگ.
فرخی.
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
، نزد صوفیه چیزی را گویند که در وی مشاهدۀ انوار غیبی کنند و ادراک معانی یعنی دل عارف. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پنگان و پیاله. ج، اجاجین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرمانه
تصویر هرمانه
آز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
((پَ یا پِ نِ))
ظرفی برای اندازه گیری غلات، مایعات و، جام شراب، مجازاً، شراب، نوشیدنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
ماژول، مقیاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
عاطفيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
Emotional, Manic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
émotionnel, maniaque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
kihisia, mwenda wazimu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
جذباتی , جنونی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
อารมณ์ , บ้าคลั่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
emosional, maniak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
רגשי , משוגע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
感情的な , 狂気の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
情感的 , 疯狂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
duygusal, deli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
감정적인 , 미친
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
আবেগপূর্ণ , পাগল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
भावुक , उन्मत्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
emotivo, maniaco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
emotioneel, manisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
емоційний , маніакальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
эмоциональный , манийный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
emocjonalny, maniakalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
emocional, maníaco
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
emocional, maníaco
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هیجانی
تصویر هیجانی
emotional, manisch
دیکشنری فارسی به آلمانی