دهی است از بخش سروستان شهرستان شیراز که 140 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله، برنج، حبوب و میوه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از بخش سروستان شهرستان شیراز که 140 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله، برنج، حبوب و میوه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی جزء دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 37هزارگزی تازه کندانگوت و سی هزارگزی شوسۀ بیله سوار به آصلاندوز. کوهستانی، گرمسیر و دارای 10 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 37هزارگزی تازه کندانگوت و سی هزارگزی شوسۀ بیله سوار به آصلاندوز. کوهستانی، گرمسیر و دارای 10 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش کوهک شهرستان جهرم است که در باختر بخش در تنگ هکان واقع گردیده و هوای آن گرم و آب مشروب دهستان از باران است و در آب انبارها نگهداری میشود. یک چشمۀ آب شیرین هم در چهارهزارگزی دهستان وجود دارد. محصول عمده بخش غله، خرما، برنج، لیمو و تنباکوی معروف هکان است که به مرغوبیت شهرت دارد. این دهستان از سه آبادی قلات و کناردان و دهکده تشکیل شده و جمعاً 1100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش کوهک شهرستان جهرم است که در باختر بخش در تنگ هکان واقع گردیده و هوای آن گرم و آب مشروب دهستان از باران است و در آب انبارها نگهداری میشود. یک چشمۀ آب شیرین هم در چهارهزارگزی دهستان وجود دارد. محصول عمده بخش غله، خرما، برنج، لیمو و تنباکوی معروف هکان است که به مرغوبیت شهرت دارد. این دهستان از سه آبادی قلات و کناردان و دهکده تشکیل شده و جمعاً 1100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه که در چهار هزارگزی جنوب عجب شیر و 7 هزارگزی باختر راه شوسۀ مراغۀ به آذرشهر واقع و جلگه ای است معتدل و دارای 526 تن سکنه. از رود قلعۀ چای و چشمه ها و چاهها مشروب میشود. محصول عمده اش غله، کشمش و بادام و کار مردم زراعت و جوراب بافی با وسایل دستی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه که در چهار هزارگزی جنوب عجب شیر و 7 هزارگزی باختر راه شوسۀ مراغۀ به آذرشهر واقع و جلگه ای است معتدل و دارای 526 تن سکنه. از رود قلعۀ چای و چشمه ها و چاهها مشروب میشود. محصول عمده اش غله، کشمش و بادام و کار مردم زراعت و جوراب بافی با وسایل دستی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ابن عبدالقیس بن خلدهبن مخلده بن عامربن زریق خزرجی انصاری. مکنی به ابی السّبع. صحابی است و او درک غزوۀ بدر و احد کرد و به هر دو غزوه به شب پاسبانی رسول صلوات اﷲ علیه می کرد وی از اهل مدینه است. او قبل از هجرت به مکّه شد و بشرف مسلمانی فائز گشت و سپس با رسول اکرم صلوات اﷲ علیه به مدینه هجرت کرد و درک غزوۀ بدر کرد و در غزوۀ احد بدست ابوالحکم بن الاخنس شهادت یافت. صاحب حبیب السیر آرد: از جملۀ شهدای انصار (به غزوۀ احد) یکی ذکوان بن عبد قیس است و او داخل اهل بدر است و مرتبۀ وی در خدمت حضرت رسالت علیه السلام بجائی رسید که نوبتی فرمود هر کس دوست دارد مردی بیند که بر سبزه بهشت میخرامد به ذکوان نظر کند. و در روضهالصفا مسطور است که چون اهل اسلام متوجه احد گشتند ذکوان دختران و نسوان خود را وداع کرد. ایشان گفتند یا اباالسبع دولت دیدار کی دست خواهد داد جواب که بروز قیامت. و در آن روز (روز احد) چندان مجاهدت کرد که بشرف شهادت رسید و در آخر جنگ حضرت مقدس نبوی صلوات اﷲ و سلامه علیه فرمود که هیچکس از حال ذکوان خبری دارد. جناب ولایت مآب مرتضوی سلام اﷲ علیه گفت یا رسول اﷲ من دیدم که سواری در عقب او میرفت و می گفت مرا نجات مباد اگر تو نجات یابی آنگاه شمشیر بر دوش او فرود آورد و من آن سوار را تعاقب کردم و از پشت زین بزمین افکندم. چون نگاه کردم ابوالحکم بن اخنس بن شریق بود - انتهی. و رجوع به امتاع الاسماع ص 33 و 98 شود
ابن عبدالقیس بن خلدَهَبن مخلده بن عامربن زُریق خزرجی انصاری. مکنی به ابی السّبع. صحابی است و او درک غزوۀ بدر و احد کرد و به هر دو غزوه به شب پاسبانی رسول صلوات اﷲ علیه می کرد وی از اهل مدینه است. او قبل از هجرت به مکّه شد و بشرف مسلمانی فائز گشت و سپس با رسول اکرم صلوات اﷲ علیه به مدینه هجرت کرد و درک غزوۀ بدر کرد و در غزوۀ احد بدست ابوالحکم بن الاخنس شهادت یافت. صاحب حبیب السیر آرد: از جملۀ شهدای انصار (به غزوۀ احد) یکی ذکوان بن عبد قیس است و او داخل اهل بدر است و مرتبۀ وی در خدمت حضرت رسالت علیه السلام بجائی رسید که نوبتی فرمود هر کس دوست دارد مردی بیند که بر سبزه بهشت میخرامد به ذکوان نظر کند. و در روضهالصفا مسطور است که چون اهل اسلام متوجه احد گشتند ذکوان دختران و نسوان خود را وداع کرد. ایشان گفتند یا اباالسبع دولت دیدار کی دست خواهد داد جواب که بروز قیامت. و در آن روز (روز احد) چندان مجاهدت کرد که بشرف شهادت رسید و در آخر جنگ حضرت مقدس نبوی صلوات اﷲ و سلامه علیه فرمود که هیچکس از حال ذکوان خبری دارد. جناب ولایت مآب مرتضوی سلام اﷲ علیه گفت یا رسول اﷲ من دیدم که سواری در عقب او میرفت و می گفت مرا نجات مباد اگر تو نجات یابی آنگاه شمشیر بر دوش او فرود آورد و من آن سوار را تعاقب کردم و از پشت زین بزمین افکندم. چون نگاه کردم ابوالحکم بن اخنس بن شریق بود - انتهی. و رجوع به امتاع الاسماع ص 33 و 98 شود
یا اکوان دیو. دیو معروف که با رستم جنگ کرد و کشته شد. (از فرهنگ لغات شاهنامه). نام دیوی که رستم را به دریا انداخته بود و بعد به دست رستم کشته شد. (از برهان) : نخسبیده بد رستم پهلوان که اکوان دیو اندر آمد دمان. فردوسی. و رجوع به اکواد و مزدیسنا و ادب پارسی ص 56 و 163 و 289 و لباب الالباب ج 2 ص 116 و مجمل التواریخ والقصص ص 48 شود
یا اکوان دیو. دیو معروف که با رستم جنگ کرد و کشته شد. (از فرهنگ لغات شاهنامه). نام دیوی که رستم را به دریا انداخته بود و بعد به دست رستم کشته شد. (از برهان) : نخسبیده بُد رستم پهلوان که اکوان دیو اندر آمد دمان. فردوسی. و رجوع به اکواد و مزدیسنا و ادب پارسی ص 56 و 163 و 289 و لباب الالباب ج 2 ص 116 و مجمل التواریخ والقصص ص 48 شود
جمع واژۀ کون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کون به معنی مخلوقات و موجودات است و می تواند جمع کائن باشد به معنی پیداشونده. (از آنندراج) (غیاث اللغات). جمع واژۀ کون به معنی هستیها. وجودها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کون شود. - اکوان اربعه، در علم کلام: حرکت، سکون، اجتماع، افتراق. (یادداشت مؤلف) ، فرزندان زیرک آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیرک زادن. (تاج المصادر بیهقی)
جَمعِ واژۀ کَون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کون به معنی مخلوقات و موجودات است و می تواند جمع کائن باشد به معنی پیداشونده. (از آنندراج) (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ کون به معنی هستیها. وجودها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کون شود. - اکوان اربعه، در علم کلام: حرکت، سکون، اجتماع، افتراق. (یادداشت مؤلف) ، فرزندان زیرک آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیرک زادن. (تاج المصادر بیهقی)
آسان گشتن سبک شدن، خواری نرم وآسان گشتن، سبک گریدن، نرمی وآسانی، سبکی، خواری ذلت: هر کرا در دل هوای تست ایمن از هوان هر کرا در جان وفای تست فارغ از وفات. (انوری)
آسان گشتن سبک شدن، خواری نرم وآسان گشتن، سبک گریدن، نرمی وآسانی، سبکی، خواری ذلت: هر کرا در دل هوای تست ایمن از هوان هر کرا در جان وفای تست فارغ از وفات. (انوری)