جدول جو
جدول جو

معنی هکلین - جستجوی لغت در جدول جو

هکلین
از هم پاشیدن، متلاشی شدن، ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ)
جمع واژۀ آکل
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
زمین خشکسال و قحطرسیده اگرچه در آن آب باشد. (منتهی الارب). هلکون. (از اقرب الموارد). رجوع به هلکون شود
لغت نامه دهخدا
(کُ / کُ لَ / کَ لی)
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ریخته
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
به یکباره چیزی را به سوی خود کشیدن، با دست یا چوب به کسی ضربه ی محکم زدن، چوب یا میله ای را از
فرهنگ گویش مازندرانی
خاکستر، کرک، دودی که به هنگام روشن کردن بخاری، از آن برخیزد.، گوسفند ماده ی شاخ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی