معنی هکلسن - جستجوی لغت در جدول جو
هکلسن
ریختن
ادامه...
ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هکلس
(هََ کَلْ لَ)
درشت استوار. (منتهی الارب) ، شدید. (اقرب الموارد)
ادامه...
درشت استوار. (منتهی الارب) ، شدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بکلسن
فرو ریختن، ریخته شدن
ادامه...
فرو ریختن، ریخته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دکلسن
ریختن، ریختن دانه های غلات در اثر زیاد رسیدن محصولتعلل.، فرو ریختن
ادامه...
ریختن، ریختن دانه های غلات در اثر زیاد رسیدن محصولتعلل.، فرو ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
هچکلسن
زیر و رو کردن، محاصره کردن و حمله ور شدن، ریشه یابی کردن.، چیز را چسبیدن و از آن بالا رفتن
ادامه...
زیر و رو کردن، محاصره کردن و حمله ور شدن، ریشه یابی کردن.، چیز را چسبیدن و از آن بالا رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هکلین
از هم پاشیدن، متلاشی شدن، ریختن
ادامه...
از هم پاشیدن، متلاشی شدن، ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
هکرسن
با بیل یا پارو سطح زمین یا چیزی را به صورت لایه ی نازک در
ادامه...
با بیل یا پارو سطح زمین یا چیزی را به صورت لایه ی نازک در
فرهنگ گویش مازندرانی
په هکلسن
عقب افتادن، از هم باز شدن
ادامه...
عقب افتادن، از هم باز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی