سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زغنگ، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زَغَنگ، سَچُک، هُکَک، فُواق، اِسکِرَک، سَکیله، اُشکوهه، هُکهُک
مخفف هکچه. (انجمن آرا). به معنی هکک است که جستن گلو و فواق باشد. (برهان). سکسکه. زغنگ. فواق. در زبان فرانسه به همین صورت مأخوذ ازفارسی است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به هکچه شود
مخفف هکچه. (انجمن آرا). به معنی هکک است که جَستن گلو و فواق باشد. (برهان). سکسکه. زغنگ. فواق. در زبان فرانسه به همین صورت مأخوذ ازفارسی است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به هکچه شود
جستن گلو را گویند، و به عربی فواق خوانند. (برهان). و به پارسی هکک نیز نامند، و این حالت از امتلاء و پری معده روی دهد. (انجمن آرا). رجوع به فواق و سکسکه شود
جستن گلو را گویند، و به عربی فواق خوانند. (برهان). و به پارسی هکک نیز نامند، و این حالت از امتلاء و پُری معده روی دهد. (انجمن آرا). رجوع به فواق و سکسکه شود
مؤنث هبع. ماده خر، شتر بچۀ ماده ای که در آخر نتاج زاده شده باشد. (ناظم الاطباء). ج، هبعات، یکی از هبع. (تاج العروس). یکی از شتر بچگانی که در آخر نتاج زاده باشند
مؤنث هبع. ماده خر، شتر بچۀ ماده ای که در آخر نتاج زاده شده باشد. (ناظم الاطباء). ج، هُبَعات، یکی از هبع. (تاج العروس). یکی از شتر بچگانی که در آخر نتاج زاده باشند
تأنیث شکع. خشک و غیر نرم که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778). - افنان شکعه، شاخه های خشک که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778) : هو (بشام) شجر ذوساق و افنان شکعه. (تذکرۀ ابن البیطار). - حشیشه شکعهالصیدان، علف که ساقه های آن خشک باشد و قابل خمیدن نباشد. (از دزی ج 1 ص 778)
تأنیث شکع. خشک و غیر نرم که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778). - افنان شکعه، شاخه های خشک که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778) : هو (بشام) شجر ذوساق و افنان شکعه. (تذکرۀ ابن البیطار). - حشیشه شکعهالصیدان، علف که ساقه های آن خشک باشد و قابل خمیدن نباشد. (از دزی ج 1 ص 778)