جدول جو
جدول جو

معنی هکذی - جستجوی لغت در جدول جو

هکذی
(وُ تَ)
هکذا. رجوع به هکذا شود:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی
بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
هکذی
ممال هکذا: هم چنین هکذا: از حکمیان خراسان کو شهید و رودکی بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هکذا
تصویر هکذا
این چنین، همچنین، به همین ترتیب، برای مثال از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی / بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذا (منوچهری - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذی
تصویر کذی
چنین، چنین است
کذی و کذی: چنین و چنان، برای مثال گفتش ای ابله کذی و کذی / ای تو را جهل سال و ماه غذی (سنائی۱ - ۴۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
دهی است از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه که 130 تن سکنه دارد. آب آن از کوهستان و محصول عمده اش غله و توتون و کاردستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
دیمه را گویند، و آن زراعتی است که به آب باران حاصل شود. (برهان). بخس نیز گویند. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ زَ)
بیهوده دراییدن از بیماری و خواب. (منتهی الارب). تکلم غیرمعقول از بیماری یا جز آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذی ی)
منسوب است به هوذ که بطنی است از عذره. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ دَ)
همچنین. (آنندراج) (از غیاث)
لغت نامه دهخدا
(هََ کْ)
شراب. (انجمن آرا). شراب انگوری. (برهان) ، تردد. (برهان) (سروری) ، خربزۀ نارسیده. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(هََ کْ / هََ)
سرگشته و متردد، در نسخۀ سروری به فتح هاء و ضم کاف به معنی تردد آمده است. (انجمن آرا). سرگشته و حیران و پریشان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
کذا: محال باشد سیری نمودن از نعمت کذی بریدن از خدمت تو نیز محال 0 (عنصری) یا کذی و کذی 0 چنین و چنان: گفتش ای ابله کذی و کذی ای ترا جهل سال و ماه غذی 0 (حدیقه)، فلان و فلان
فرهنگ لغت هوشیار
هم چنین بهمین ترتیب این چنین. یا وهکذا. و همچنین: بهر مریدی یکی از اسما الله را اجازه میدهند که تکرار کند و قابل گردد که یکاسم دیگر فوق اسم اول باو اجازه دهند وهکذا تا مرتبه هفتم اذکار که آخرین مربته است. یا هکذا فعلل و تفعلل. بهمین ترتیب قیاس کن وقس علی هذا (دار اصطلاح علما و طلاب دینی متدوال است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکری
تصویر هکری
زراعتی که باآب باران حاصل دهد، دیم دیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکذا
تصویر هکذا
((ها کَ))
به همین ترتیب، این چنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هکری
تصویر هکری
((هُ))
زراعتی که با آب باران حاصل دهد، دیم
فرهنگ فارسی معین
نوعی خورشت کدو، کدو را آب پز کرده، پس از خشک شدن آب دیگ، آن
فرهنگ گویش مازندرانی