گذاشتن. (برهان). نهادن. روی چیزی یا بر جایی قرار دادن: چون درآمد آن کدیور مرد رفت بیل هشت و داسگاله برگرفت. رودکی. تو حاصل نکردی به کوشش بهشت خدا در تو خوی بهشتی نهشت. سعدی. - فروهشتن. رجوع به فروهشتن شود. ، باقی گذاشتن. به جای گذاشتن پس از خود: پس بیوبارید ایشان را همه نه شبان را هشت زنده نه رمه. رودکی. نهشت از دلیران خود هیچ یک که آرند هر بادپا را به تک. فردوسی. همه خاک دارند بالین و خشت خنک آنکه جز نام نیکی نهشت. فردوسی. چون باید مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت. خیام. نیکبخت آنکه خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت. (گلستان) ، رهاکردن. (برهان). واگذاشتن. ول کردن: سوی مرزدارانش نامه نوشت که خاقان ره رادمردی بهشت. فردوسی. چو قیصر که فرمان یزدان بهشت به ایران به جز تخم زفتی نکشت. فردوسی. قیامت کسی ره برد در بهشت که معنی طلب کرد و دعوی بهشت. سعدی. دل به بازارها گرو کرده کهنه را هشته قصد نو کرده. اوحدی. در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند آدم بهشت روضۀ دارالسلام را. حافظ. - از دست هشتن، رها کردن. قطع امید کردن. ترک گفتن: از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی ؟ حافظ. - از یاد هشتن، از دست هشتن. رها کردن. فراموش کردن: جزیاد تو در خاطر من نگذرد ای جان با آنکه تو یکباره ام از یاد بهشتی. سعدی. ، روان کردن: به جایی نخوابدعقاب دلیر که آبی توان هشتن او را به زیر. نظامی. ، آویختن. (برهان). رجوع به فروهشتن و فروهلیدن و هلیدن شود
گذاشتن. (برهان). نهادن. روی چیزی یا بر جایی قرار دادن: چون درآمد آن کدیور مرد رفت بیل هشت و داسگاله برگرفت. رودکی. تو حاصل نکردی به کوشش بهشت خدا در تو خوی بهشتی نهشت. سعدی. - فروهشتن. رجوع به فروهشتن شود. ، باقی گذاشتن. به جای گذاشتن پس از خود: پس بیوبارید ایشان را همه نه شبان را هشت زنده نه رمه. رودکی. نهشت از دلیران خود هیچ یک که آرند هر بادپا را به تک. فردوسی. همه خاک دارند بالین و خشت خنک آنکه جز نام نیکی نهشت. فردوسی. چون باید مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت. خیام. نیکبخت آنکه خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت. (گلستان) ، رهاکردن. (برهان). واگذاشتن. ول کردن: سوی مرزدارانْش نامه نوشت که خاقان ره رادمردی بهشت. فردوسی. چو قیصر که فرمان یزدان بهشت به ایران به جز تخم زفتی نکشت. فردوسی. قیامت کسی ره بَرَد در بهشت که معنی طلب کرد و دعوی بهشت. سعدی. دل به بازارها گرو کرده کهنه را هشته قصد نو کرده. اوحدی. در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند آدم بهشت روضۀ دارالسلام را. حافظ. - از دست هشتن، رها کردن. قطع امید کردن. ترک گفتن: از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی ؟ حافظ. - از یاد هشتن، از دست هشتن. رها کردن. فراموش کردن: جزیاد تو در خاطر من نگذرد ای جان با آنکه تو یکباره ام از یاد بهشتی. سعدی. ، روان کردن: به جایی نخوابدعقاب دلیر که آبی توان هشتن او را به زیر. نظامی. ، آویختن. (برهان). رجوع به فروهشتن و فروهلیدن و هلیدن شود
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش کوهک شهرستان جهرم است که در باختر بخش در تنگ هکان واقع گردیده و هوای آن گرم و آب مشروب دهستان از باران است و در آب انبارها نگهداری میشود. یک چشمۀ آب شیرین هم در چهارهزارگزی دهستان وجود دارد. محصول عمده بخش غله، خرما، برنج، لیمو و تنباکوی معروف هکان است که به مرغوبیت شهرت دارد. این دهستان از سه آبادی قلات و کناردان و دهکده تشکیل شده و جمعاً 1100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش کوهک شهرستان جهرم است که در باختر بخش در تنگ هکان واقع گردیده و هوای آن گرم و آب مشروب دهستان از باران است و در آب انبارها نگهداری میشود. یک چشمۀ آب شیرین هم در چهارهزارگزی دهستان وجود دارد. محصول عمده بخش غله، خرما، برنج، لیمو و تنباکوی معروف هکان است که به مرغوبیت شهرت دارد. این دهستان از سه آبادی قلات و کناردان و دهکده تشکیل شده و جمعاً 1100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)