جدول جو
جدول جو

معنی هژدهم - جستجوی لغت در جدول جو

هژدهم
(هَِدَ هَُ)
چیزی که در مرتبۀ هژده واقع گردد. (ناظم الاطباء). هجدهم. هیجدهم: امیر سه شنبه هژدهم شهر جمادی الاولی در این صفۀ نو خواهد نشست. (تاریخ بیهقی). رجوع به هژده شود
لغت نامه دهخدا
هژدهم
درمرحله هژده هیجدهم: (... و هفدهم جگر وهژدهم زهره ونوزدهم سپرز)
تصویری از هژدهم
تصویر هژدهم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گژدهم
تصویر گژدهم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دژدار ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هفدهم
تصویر هفدهم
آنچه در مرتبۀ هفده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هژده
تصویر هژده
هجده، هشت و ده، عدد «۱۸»
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
درختی است که آنرا به تازی شجرهالبق خوانند. در برهان گژم آورده و پشه غال را پشه دار گفته است. (آنندراج). رشیدی گژم آورده. رجوع به گژم شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
عقرب. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ هََ)
نام پهلوانی است ایرانی. (برهان) (آنندراج) :
بدین روی دژدار بد گژدهم
دلیران بیدار بااو بهم.
فردوسی.
رجوع به فهرست ولف شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ دَ هَُ)
چیزی که در مرتبۀ هجده واقع شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ هَُ)
عدد پس از شانزدهم و پیش از هژدهم. شمارۀ هفده از چیزی
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَهْ)
هیجده. هشتده. (از حاشیۀ برهان چ معین). ده به علاوۀ هشت. (از ناظم الاطباء). هیجده. عددی ماقبل نوزده و پس از هفده: چون یزدجرد جوان مرد از پس او هژده سال این هرمز برادر کهتر که پیش پدر بود ملک بگرفت. (تاریخ بلعمی).
مرا بود هژده پسر در جهان
از ایشان یکی مانده است این زمان.
فردوسی.
پس بدان کاین حساب باریک است
چونکه هفده به هژده نزدیک است.
سنائی.
عالم خلقت ز غیب هژده هزار آمده ست
عالم اعظم تویی از پس هژده هزار.
خاقانی.
- هژده هزار عالم. رجوع به هژده هزار عالم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هجدهم
تصویر هجدهم
عددترتیبی برای هجده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفدهم
تصویر هفدهم
عددترتیبی برای هفده درمرتبه هفده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشدهم
تصویر هشدهم
هیجدهم: (باب هشدهم، درنوادر دبیران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هژده
تصویر هژده
هیجده (18) : (گفت ازآن نوزده زبانیه که بردردوزخ باشندمن هژده راکفایت کنم)
فرهنگ لغت هوشیار