جدول جو
جدول جو

معنی هپتالی - جستجوی لغت در جدول جو

هپتالی(هَِ)
هفتالی. منسوب به هپتال یا هفتال که قومی ازایالت کانسوی چین بودند. رجوع به هپتال، هپتالیان، هفتال، هفتالیان، هیتل، هیتال، هیطل و هیاطله شود
لغت نامه دهخدا
هپتالی
منسوب به هپتال، ازقوم هپتال
تصویری از هپتالی
تصویر هپتالی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از شاعران مشهد است که به علافی مشغول بوده. این رباعی از اوست:
گر جان طلبی ز من اداخواهم کرد
دشنام اگر دهی دعا خواهم کرد
هرگز نشود کز تو بگردانم روی
هرچند جفا کنی وفا خواهم کرد.
(آتشکدۀ آذر چ دکتر شهیدی ص 96)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
حیله گری. مکاری. گربزی:
بانگ درویشان و محتاجان نیوش
تا نگیرد بانگ محتالیت گوش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در پی یکدیگر شدن امور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آمدن سواران پی در پی. (از ناظم الاطباء) : جأت الخیل تتالیاً، ای متتابعه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
فتاوی. پتاوی. (قسمی از مرکبات از قبیل ترنج و غیره)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
فتاوی. پتابی. (قسمی از مرکبات) از قبیل پرتقال و ترنج و غیره و در التدوین آمده است که نام میوه ای است در جنگلهای مازندران
لغت نامه دهخدا
(هََ)
همتا بودن. نظیر بودن. (یادداشت مؤلف). برابری کردن:
غزال اگر به تو میکرد لاف همتایی
برآمده ست کنون شاخش از پشیمانی.
؟
، انبازی و شرکت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم سالی. همسال بودن. هم سن بودن:
از سر همدمی و همسالی
نشدی یک زمان از او خالی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام یکی از دوازده پسر یعقوب. (یادداشت مؤلف) :
ز بلهان دو فرزند مردانه بود
هنرمند نفتالی و دانه بود.
شمسی (یوسف و زلیخا از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ملکۀ سابق سربی است (1941-1859 میلادی)، پدرش سرهنگ کشکو روسی و مادرش شاهزاده خانم رومانی، پولشری استوردزا بود، وی به سال 1875 میلادی با پادشاه میلان ازدواج کرد و الکساندر از او متولد گشت
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
در پی یکدیگر شونده. (آنندراج). پیروی کننده مر دیگری را به طور نظم و ترتیب و... (ناظم الاطباء). و رجوع به تتالی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تی ی)
منسوب به هنتاته که از قبیلۀ مصموده است. رجوع به صبح الاعشی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نهری است به اسپانیا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
غدار و مکار و چاپلوس و ناراست، (ناظم الاطباء)، رجوع به تیتال شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
هفتالیان. قومی بودند که از ایالت کانسوی چین به حدود تخارستان هجوم آوردند. پیروز پادشاه ساسانی که تازه از قلع و قمع کردن کیداریان پرداخته بود، به دفع آنان قیام کرد. اما مغلوب و اسیر شدو بناچار شهر طالقان را که قبل از غلبۀ او بر کیداریان شهر سرحدی مستحکمی بود بدیشان تسلیم کرد و متعهد شد که از آنجا تجاوز نکند و نیز مجبور شد با پرداخت غرامت جنگ، آزادی خود را بخرد. پسرش کواذ دو سال به عنوان گروگان در دربار پادشاه هفتالیان ماند تا تمام مبلغ پرداخته شد. بعد از آن پیروز با وجود ممانعت سپاهبذ وهرام مجدداً با هفتالیان وارد جنگ شد. این لشکرکشی در سال 484 میلادی عاقبتی بس وخیم یافت، زیرا سپاه ایران که در بیابانی پیش میرفت، کاملاً مغلوب دشمن، بلکه معدوم گشت و پیروزبه قتل رسید و جسد او هرگز به دست نیامد. به موجب روایات مورخین عرب و ایران، این شاهنشاه با بسیاری ازسربازانش در حفره هایی که هفتالیان کنده بودند، افتادند. راست یا دروغ، این روایت بسیار قدیم است زیرا لازار فرپی، که از مؤلفین معاصر او بوده، به آن قصه اشاره کرده است. یکی از دختران پیروز به دست پادشاه هفتالیان افتاد که او را به حرم خود فرستاد. هپتالیان داخل مملکت ایران شدند و چندین ایالت را با شهرهای مروالرود و هرات تصرف کردند و خراجی سالیانه بر ایرانیان تحمیل کردند. تسلط هفتالیان بر ایران موجد خواری و ذلت بسیار برای ایرانیان بود، و زیانها و خسارتهای مادی و معنوی جبران ناپذیری به بار آورد. بهمین مناسبت سردار ایرانی به نام گشنسپداذ ملقب به نخوارک که از طرف زرمهر مأمور مذاکره با ارمنیان شده بود، در ضمن صحبت خود با وهن رئیس ارمنیان چنین گفت: ’او (یعنی پیروز) کشوری چندان بزرگ و آبادان و مستقل را تسلیم هفتالیان کرد و تا تسلط این طایفه باقی است، کشور ایران از قید عبودیت و زنجیر هولناک اسارت نجات نخواهد یافت. بهترین افراد سپاه هلاک شده بودند و دولت در خزانۀ خود پولی که حقوق سپاهیان را کافی باشد نداشت. مورخان ایرانی نوشته اند که زرمهر از پادشاه هفتالیان انتقام کشید وعاقبت با آن طایفه صلحی شرافتمندانه کرد و پادشاه هفتالان تمام غنائمی را که در جنگ اخیر از پیروز گرفته بود پس داد و دختر او را نیز پس فرستاد. اما این موضوع درست بنظر نمی آید زیرا پادشاه هپتالیان از او دختری پیدا کرد که بعدها همسر قباد اول پادشاه ساسانی گردید. دولت هپتالیان تا حدود 560 میلادی دوام داشت. در بین سالهای 558 میلادی و 561 میلادی انوشیروان پادشاه ساسانی، این دولت را که بر اثر حملۀ یک قبیلۀ ترک به سرداری سین جیبو (سیلزیبول) متزلزل شده بود، برانداخت. (از ایران در زمان ساسانیان، کریستنسن، ترجمه رشید یاسمی). و رجوع به هپتال، هفتال، هفتالان، هیتل، هیتال، هیطل و هیاطله شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
هفتال. هیتال. هیتل. هیطل. هپتالی. هفتالی. ج، هپتالان. هفتالان. هیاطله. هپتالیان. هفتالیان. در بندهشن ایرانی: هفتالان. به ارمنی: هپتال. فارسی: هیتل. عربی: هیطل. مقایسه شود با بیلی بولتن شرقی، 4 و 6 (1932) ، ص 946 و مابعد. نام قومی است که در زمان پیروز پادشاه ساسانی از ایالت کانسوی چین، به نواحی تخارستان که تازه کیداریان از آنجا رفته بودند، هجوم آوردند و پیروز را مغلوب و اسیر ساختند. برای اطلاع بیشتر رجوع به کلمه هپتالیان شود. قوم هپتال را ’هونهای سفید’ نیز نامیده اند. اما نمیتوان حقیقهً آنها را از اقوام هون شمردزیر به روایت پروکوپیوس این طایفه از حیث سفیدی پوست و زندگی مدنی، با اقوام هون اختلاف داشتند. و نیز بنا بر قول مارکوارت (ایرانشهر ص 55 یادداشت 8) ابتدا خیونیان به اسم ’هون سفید’ خوانده میشدند و این عنوان بعداً به هپتالیان اطلاق شده است. چند سکه از هفتالیان در دست است که روی آن خطوطی با حروف کوشانی، که از الفبای یونانی مشتق شده، منقوش است. چند سکه هم به خط هندی معروف به براهمی موجود است. (ایران در زمان ساسانیان، کریستنسن، ترجمه رشید یاسمی ص 316)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متتالی
تصویر متتالی
در پی آیند در پی یکدیگر شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همتای
تصویر همتای
همتا
فرهنگ لغت هوشیار
نو ماهی منسوب به هلال: بشکل هلال، نوعی ازتیرکه دسته آن بشکل هلال است، قطعه ایست از دایره، هلالی: هرگاه دوقوس ازدایره برسطح جسمی محیط شوندکه ازنصف دایره کوچکترباشد دراینصورت چنانکه انحداباین دو دریک طرف واقع شوند آن جسم راهلالی می نامند. کمانی خمیده، هلال شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتاکی
تصویر هتاکی
بیشرمی، بی حیایی، پرده دری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتالی
تصویر تتالی
آمدن سواران پی در پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتابی
تصویر پتابی
توسرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتاوی
تصویر پتاوی
توسرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آپتال
تصویر آپتال
فرانسوی بی گلبرگان
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده فریبکاری ترفندگری حیله گری مکاری: بانگ درویشان و محتاجان نیوش تا نگیرد بانگ محتالیت گوش. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسالی
تصویر همسالی
اتحاد در سن و سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همتایی
تصویر همتایی
نظیر بودن همانندی، تساوی برابری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتاکی
تصویر هتاکی
پرده دری، بی شرمی، بی حیایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متتالی
تصویر متتالی
((مُ تَ))
در پی یکدیگر شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همتایی
تصویر همتایی
((هَ))
همانندی، تساوی، برابری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آپتال
تصویر آپتال
بی گلبرگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتاکی
تصویر هتاکی
ناسزاگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
برابری، تساوی، همانندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام روستایی از سجارود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی