آبلۀ دست و پا، هلاکت. (آنندراج) ، مویز که انگور خشک باشد. (آنندراج) (فرهنگ اسدی) : چو روشن شد انگور همچون چراغ بکردند انگور هولک به باغ. صیدلانی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی). ، نقطه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). لک: چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد درون آمد ز پا آن سرو آزاد. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی)
آبلۀ دست و پا، هلاکت. (آنندراج) ، مویز که انگور خشک باشد. (آنندراج) (فرهنگ اسدی) : چو روشن شد انگور همچون چراغ بکردند انگور هولک به باغ. صیدلانی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی). ، نقطه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). لک: چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد درون آمد ز پا آن سرو آزاد. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی)
گردکان بازی. (انجمن آرا). جوزبازی و گردکان بازی را گویند و بعضی گردون بازی را گفته اند و آن چرخی باشد که طفلان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده به گردش درآید. (آنندراج) (برهان)
گردکان بازی. (انجمن آرا). جوزبازی و گردکان بازی را گویند و بعضی گردون بازی را گفته اند و آن چرخی باشد که طفلان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده به گردش درآید. (آنندراج) (برهان)