جدول جو
جدول جو

معنی هوشع - جستجوی لغت در جدول جو

هوشع(شَ)
لغهً به معنی خداوند کمک کننده است. (از قاموس کتاب مقدس). ابن الندیم نام او را مبدل ’هویعبن بثیری’ یا ’بسیری’ ضبط کرده است. (یادداشت مؤلف). لفظ هوشع به معنی نجات یا خلاصی به کار رفته و نام چهارمین پیامبر بنی اسرائیل است که 60 سال نبوت داشته است. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از کتابهای عهد عتیق (تورات) به نام او و از اوست. (یادداشت مؤلف)
پسر ایلیه و آخر ملوک اسرائیل است که نسبت به سایرین شرارتش کمتر بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
هوشع(شَ)
اسم اصلی یوشعبن نون است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوش
تصویر هوش
توانایی ذهنی برای انجام هر نوع فعالیت منطقی، حافظه، عقل، خرد، فهم، شعور
هوشیار
جان، روان، جوهر و اصل هر چیز
مرگ، موت، هلاک، برای مثال ورا هوش در زاولستان بود / به دست تهم پور دستان بود (فردوسی - ۵/۲۹۷)
زهر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شَ)
جانوری است که عجم آنرا سموره گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَفْ فُهْ)
برآمدن گوسفند بر کوه به چرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فراگرفتن چپ و راست کوه را، افزون شدن، پراکنده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، برآمدن سپیدی موی بر سر، تحسن به دروغ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو لَ)
شتابنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ)
فتنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برانگیختگی، اضطراب و اختلاط. ج، هوشات. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). هوشات اللیل، یعنی حوادث و مکروه آن. (اقرب الموارد). حدیث: ایاکم و هوشات اللیل و هوشات الاسواق. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ دِ سُ)
از قرای ناحیۀ سراوان بلوچستان. (جغرافیای سیاسی کیهان). نام محلی کنار راه خواش وداورپناه میان کهن داود و بخشان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
مرد بددل سست بی خیر، گول، باد شتاب و تند بسیارغبار، زن شتاب چست سبک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
شترمرغ. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابن نون بن افراهم بن یوسف بن یعقوب. صاحب موسی و خلیفۀ او که در حیاتش نوبت به وی منتقل گردید. (از منتهی الارب). یوشعبن نون وصی حضرت موسی (ع) ابن افراهم بن یوسف (ع). (از حبیب السیر). پیغمبری معروف. (دهار). یوشع پس از مرگ هارون سه سال وصی موسی شد. موسی با یوشع اندر بیابان برفت. باد و تاریکی برآمد. موسی یوشع را در کنار گرفت و در میان پیراهن ناپدید گشت. یوشع بازگردید و بنی اسرائیل را گفت. گفتند موسی را بکشتی. او را بگرفتند و ده موکل بر وی کردند تا خدای تعالی در خواب بنمود که موسی را اجل رسید. یوشع را رها کردند و خدای تعالی او را پیغامبری داد و بنی اسرائیل را از تیه بیرون آورد در عهد منوچهر و به حرب جباران برد. آنان حیلت کردند و زنان نیکو را به سپاه بنی اسرائیل فرستادند تا ایشان زنا کنند و هلاک شوند و خدای تعالی سه روزه طاعون بر ایشان افکند بدان گناه. و بسیاری هلاک شدند در آن سه روز. یوشع ولایت جباران بستد و بسیار جایی دیگر و بنی اسرائیل را بازپس آورد. و چون عمر یوشع به 128 سال رسید بمرد. پیغمبری مرسل بود مستجاب الدعوه و از بعد او کالوب بن یوفنا بود. (از مجمل التواریخ والقصص صص 203-205). یعقوب و... یوشع و یسع همگی اعجمی هستند. (از المعرب جوالیقی ص 355). در تواریخ آمده است که هارون و یوشعبن نون برای حضرت موسی نویسندگی می کردند. (صبح الاعشی ج 1 ص 39). او وصی موسی بود و با مردم کنعان جنگ می کرد و برای این که جنگ را به پایان آرد به خورشید امر توقف داد (رد شمس) و گویند یسع که در قرآن آمده هموست و باز گویند عمه زادۀ موسی بود. (یادداشت مؤلف) :
یوشع بن نون اگرچه نیز وصی بود
همبر هارون نبود یوشع بن نون.
ناصرخسرو.
تأویل را طلب که جهودان را
این قول پند یوشع بن نون است.
ناصرخسرو.
حال الیاس و یوشع و ذوالکفل
یافته هریک از کفایت کفل.
سنایی.
و رجوع به فهرست حبیب السیر و قاموس کتاب مقدس و آثارالباقیه ص 75 شود
گفته اند نام همان کسی است که به شباهت و شکل عیسی درآمد و به دار آویخته و کشته شد. (از کامل ابن اثیر چ جدید بیروت ص 318)
نام پسر نوح پیغمبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوع
تصویر هوع
هراش (تهوع)، آز، دشمنی دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشع
تصویر وشع
شکوفه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوش
تصویر هوش
زیرکی و آگاهی وشعور و عقل و فراست را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوشه
تصویر هوشه
گروه در آمیخته، آشوب پریشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوش
تصویر هوش
مرگ، موت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوش
تصویر هوش
((اِ))
زیرکی، آگاهی، عقل، فهم، جان، روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوش
تصویر هوش
ذهن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هوش
تصویر هوش
Braininess, Intelligence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هوش
تصویر هوش
intelligence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اشاره ی بی ادبانه، لفظی برای آگاهانیدن کسی به این منظور
فرهنگ گویش مازندرانی
جانوران درنده و وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از هوش
تصویر هوش
지능
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هوش
تصویر هوش
বুদ্ধিমত্তা , বুদ্ধি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هوش
تصویر هوش
बुद्धिमत्ता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هوش
تصویر هوش
intelligenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هوش
تصویر هوش
ум , интеллект
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هوش
تصویر هوش
Intelligenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هوش
تصویر هوش
intelligentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هوش
تصویر هوش
розум , інтелект
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هوش
تصویر هوش
inteligencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هوش
تصویر هوش
inteligencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هوش
تصویر هوش
inteligência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هوش
تصویر هوش
akili
دیکشنری فارسی به سواحیلی