جدول جو
جدول جو

معنی هورمونی - جستجوی لغت در جدول جو

هورمونی
هرمونيٌّ
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به عربی
هورمونی
Hormonal
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هورمونی
hormonal
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هورمونی
荷尔蒙的
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به چینی
هورمونی
ormonale
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
هورمونی
hormonal
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هورمونی
hormonalny
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به لهستانی
هورمونی
гормональный
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به روسی
هورمونی
гормональний
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هورمونی
hormonaal
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به هلندی
هورمونی
hormonell
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به آلمانی
هورمونی
हार्मोनल
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به هندی
هورمونی
ホルモンの
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هورمونی
হরমোনাল
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به بنگالی
هورمونی
hormonal
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
هورمونی
호르몬의
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به کره ای
هورمونی
homoni
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
هورمونی
ہارمونل
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به اردو
هورمونی
ฮอร์โมน
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به تایلندی
هورمونی
hormonal
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
هورمونی
hormonal
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هورمونی
הורמונלי
تصویری از هورمونی
تصویر هورمونی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ماده ای شیمیایی که از غدد درون ریز بدن به درون خون ترشح می شودو عملکرد بخش های مختلف را تنظیم می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هارمونی
تصویر هارمونی
هماهنگی اجزای مختلف مجموعه، در موسیقی هماهنگی و تناسب چندین صدا به صورتی که برای شنونده گوش نواز باشد
فرهنگ فارسی عمید
(هُرْ مُنْ)
رجوع به هرمن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
در افسانه های یونان نام دختر آره و آفرودیت است. وی با کادموس ازدواج کرد و از وی دارای یک پسر به نام پولیدر و چهار دختر به نامهای اتونوئه، اینو، سمله و آگاو شد. هارمونی فن موسیقی را به یونان وارد کرده است
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آرمونی. درلغت بمعنای سازش و تناسب است و در اصطلاح موسیقی در فارسی هماهنگی را به جای آن به کار می برند و عبارت ازصداهای مختلفی است که در یک آن همگی به گوش رسد و با هم تناسب و ارتباط داشته باشد. دانش هارمونی ساختۀ فکر بشر نیست و اصل آن از طبیعت گرفته شده است. زیرا در طبیعت بعضی از آواها با هم متناسب و هماهنگ اندو برخی دیگر هیچ تناسبی با هم ندارند. پس بشر در آغاز این دانش را از طبیعت گرفته و درصدد تکمیل و تدوین آن برآمده، تا علمی جداگانه شده است. نخستین کنجکاوی انسان برای پیدا کردن ’هماهنگی’ آواها در قرون وسطی شروع شد و رفته رفته ترقی کرد تا در قرن هفدهم میلادی تدوین شد و موسیقیدان های بزرگ اروپایی قطعات موسیقی خود را بوسیلۀ تکمیل این فن پسندیده تر از ترکیبات سابق کردند. متأسفانه تا چند سال پیش، از این قسمت اثری در کشور ما دیده نمی شد و تنها نمایندۀ آن موسیقی نظامی بود. ولی هنوزهم مردم با آن آشنایی ندارند و گوشها طوری تربیت نشده است که بتواند چند آوا را با هم در آن واحد درک کند و لذت ببرد. تنها کسانی که موسیقی فرنگی زیاد شنیده اند بتدریج با ارکستر هماهنگ مأنوس شده اند. عنصر اصلی این دانش سازشها است و آنها چند نت مختلف اند که در یک آن با هم شنیده میشوند سازشها ممکن است از دویا سه یا چهار یا پنج صدای مختلف تشکیل شود و در این صورت به سازشهای دوصدایی و سه صدایی و پنج صدایی موسوم می شود هر یک از سازشها دارای چند نوت است که بایدبا هم نواخته شود. بهترین سازهایی که با آنها سازش خوب اجرا میشود پیانو و ارگ است. اگر هر یک از سازشهای فوق را با پیانو بزنیم و به صدایی که از آن برمیخیزد زمانی گوش کنیم بدین خواهیم رسید که این صداها چه رابطه ای دارند. و از اینکه انسان میتواند در یک آن چند صدا را با گوش خود بشنود لذت خاصی احساس می کنیم. سازشهای مختلف چون به دنبال یکدیگر شنیده شود بایدبا قاعده های مخصوصی تنظیم یافته باشد. پس هارمونی (هماهنگی) دانش ترکیب سازشها و قواعد ارتباط و اتصال آنهاست. (نظری به موسیقی روح اﷲ خالقی بخش 1 ص 149). این کلمه را در فارسی به صورت هارمنی هم می نویسند
لغت نامه دهخدا
تصویری از هور مون
تصویر هور مون
بر آغاله
فرهنگ لغت هوشیار
چین خوردگی سرتاسری زمین دردوران ماقبل دوران اول (پرکامبرین) است. این چین خوردگی از دریاچه هورون واقع در آمریکای شمالی کشیده شده و تا اروپای شمالی امتداد داشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هارمونیک
تصویر هارمونیک
هم آهنگ انگلیسی هماهنگ همساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرمونی
تصویر سیرمونی
سیری اشباع: از خودن سیرمونی ندارد (نداره)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی ازترشحات داخلی که وسیله غدد مترشحه داخی ترشح میشود واثرتحریکی و حیاتی بر روی سایر اعضا بدن دارد. هورمون های دارای برخی خواص مشترکند اولا مانند کاتالیزورها بمقدارخیلی کم دارای اثرات خیلی زیادی هستتدولی معذلک بادیا ستارها تفاوت کلی دارند مثلا در اثر حرارت ازبین نمیروند و یالااقل در مقابل حرارتی که دیاستازها را از بین میبرد مقاومت کرده و از بین نمیروند ثانیا خواص یک آنتی ژن را هم ندارند یعنی اگر ببدن حیوانات تزریق شوند نه موجب عادت میشود و نه تولید مصونیت میکند و نه سبب پیدایش آنتی کور در بدن میشود. ثالثا فاقد خصوصیت زئولوژیکی هستند یعنی هورمون های مشابه در حیوانات مختلفه دارای اثرات مشابه هستند مثلا آدرنالیتی که از قسمت مغزی غده فوق کلیوی یک پستاندار گرفته شود با آدرنالینی که از پراگانگلیون های سگ ماهیهابدست آید دارای خواص فیزیولوژیکی مشابه هستند اخیرا برخی ازهورمون را بطور مصنوعی نیزتهیه کرده اند ارمون
فرهنگ لغت هوشیار
برازش هماهنگی صداهای مختلفی که همگی در یک آن بگوش رسد و با هم تناسب و ارتباط داشته باشد هماهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
((هُ مُ))
قسمتی از ترشحات داخلی که به وسیله غدد مترشحه داخلی ترشح می شود و اثر تحریکی و حیاتی روی سایر اعضای بدن دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هارمونی
تصویر هارمونی
((مُ))
سازگاری اجزا با یکدیگر، هماهنگی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین