جدول جو
جدول جو

معنی هوخشتر - جستجوی لغت در جدول جو

هوخشتر
(هَُ وَ شَ رَ)
از پادشاهان معروف سلسلۀ ماد و پسر فرورتیش یا فراارتس بوده است. هرودت نام این پادشاه را کرآکسار یا کیاکسار نوشته ولی از کتیبۀ بیستون داریوش اول معلوم میشود که نامش هوخشتر بوده است. وی از پادشاهان باسیاست بود و چون به پادشاهی رسید دانست که باید بی درنگ اصلاحاتی در کشور کند. ابتدا قشون را با توجه به تجربۀ تلخ پدرش در نبرد آسور، اصلاح و منظم کرد. پیاده و سوارۀ قشون خود را مسلح ساخت و سرانجام آسوررا شکست داد و نینوا پایتخت آسور را گرفت. اما مقارن همان پیشروی های سپاه ماد، سکاها به آسیای غربی حمله کردند و به ناچار پادشاه ماد از محاصرۀ نینوا دست برداشت و در نزدیکی دریاچۀ ارومیه با سکاها روبرو شد. ماجرای سکاها و ماندن آنها در ایران حدود 28 سال به طول انجامید و پس از پایان آن پادشاه ماد موفق شددر حدود سال 608 تا 605 قبل از میلاد نینوا را تسخیر و آن را با همه شکوه و عظمتش ویران کند. پس از سقوط آسور، بابل و ماد سرزمینهای آسیای غربی را میان خود تقسیم کردند. گروهی از سکاها که در دربار ماد مانده بودند اختلافی با هوخشتره پیدا کردند و بنزد پادشاه لیدیه رفتند و چون شاه ماد آنها را خواست، دولت لیدیه بازنداد. همین امر سبب جنگ با لیدیه شد و سرانجام با میانجی گری بخت النصر و پادشاه کلیکیه صلح برقرار شد و رود هالیس سرحد دو کشور گردید. هوخشتر از پادشاهان باتدبیر و ارزندۀ تاریخ و از قائدین مواقع مهم بوده است. (نقل به اختصار از ایران باستان صص 180-199)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وخشور
تصویر وخشور
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، پیامبر، نبی اللّٰه، نبی، پیغامبر، پیمبر، رسول
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تعریب آن تستر است. (از معجم البلدان). نام شهری است در خوزستان. (برهان). لقب آن دارالمؤمنین. (فرهنگ خطی). تستر. ششتر. شهری است به خوزستان که از زمانهای دیرین پیش از اسلام با قناتهای متعدد خود وجود داشته است. بلوشه آن را در نامهای شهرهای ایران شوشتر و بلیناس بنام سسترا ضبط نموده است. در روایات ایرانی شهر شوشتر از شهرهای بسیار قدیمی معرفی شده است و عبدالله شوشتری در کتاب شوشتر به تفصیل از آن سخن رانده است. در داستانهای افسانه ای بنای این شهر را به هوشنگ نسبت داده اند که آن را بعد از بنای شهر شوش بنیاد نهاده است و گویند که نقشۀ بنای شوشتر شکل اسبی را ماند. در دورۀ اسلامی به روزگار عمر بن خطاب شهر شوشتر بوسیلۀ برأبن مالک مورد تاخت و تاز قرار گرفت و براء در همانجا درگذشت. در عهد امویان این شهر قدیمی دژ و پناهگاه خوارج بود و شبیب الخارجی آنجا را مقر فرماندهی خود قرار داد و حجاج بن یوسف ثقفی پس از مرگ شبیب خارجی بر شهر شوشتر دست یافت و در دورۀ خلفای عباسی بود که بنیان نهادن قدیمیترین مساجد این شهر آغاز گردید و در زمان المعتز این امر شروع گشت و در دوران المسترشد پایان یافت. در دوران بعد شهر شوشتر به تصرف تیموریان درآمد و تا سال 820 هجری قمری در تصرف ایشان بود و پس ازانقراض تیموریان به دست گروهی از شیعیان صفویه افتاد و مرکز تشیع گردید. والیان و حکام متعدد در این شهر حکومت کردند که یکی از آنان واخشتوخان را میتوان نام برد که تا پایان دورۀ صفویه اعقاب او در شوشتر حکومت میکردند. شوشتر در دوران قاجاریه در زیر فرمان محمدعلی میرزا پسر فتحعلیشاه قرار گرفت و جمعیت این شهر در آن هنگام به 45 هزار تن بالغ گشت. گویند که قبر دانیال در شوشتر کشف گردید آنگاه او را به شوش حمل کردند. در زمان حلاج یک آتشگاه در شهر شوشتر وجود داشته است. رجوع به دائره المعارف اسلام و تستر شود.
شوشتر امروزه شهرستانی است در خوزستان واقع در مغرب مسجد سلیمان، در زاویۀ حادث بین کارون و آب گرگر در 64کیلومتری محلی که کارون وارد جلگه (میان آب) میشود و شامل بخشهای حومه ای و گتوند است. جمعیت حوزۀ شوشتر 57333 تن است. در عهد عیلامیان شهر هیدالو ظاهراً در موضع شهر شوشتر کنونی بود و سپاهیان آسوربانیپال در دنبالۀ فتوحات خود بدانجا رسیدند. قدیمترین آثاری که بدست آمده میرساند که شوشتر در زمان ساسانیان وجود داشته. در عهد قاجاریه شوشتر کرسی خوزستان محسوب میشده است. (از فرهنگ فارسی معین).
در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: شهرستان شوشتر یکی از شهرستانهای استان ششم کشور است و محدود است از طرف شمال به شهرستان دزفول، از خاور و جنوب به شهرستان اهواز، از باختر به شهرستان دزفول. هوای این شهرستان مانند سایر شهرستانهای استان خوزستان گرم و درجه حرارت در تابستان در سایه 50 درجه و حداقل درجه حرارت در زمستان 5 درجۀ سانتی گراد و نسبت به شهرستانهای ساحلی (خرم شهر، آبادان) خشک تر است. در روزهای تابستان که هوای آن گرم می شود اهالی از سرداب هائی که دارند استفاده میکنند. مهمترین رودخانه ای که در این شهرستان جریان دارد رود کارون است که از کوههای بختیاری سرچشمه گرفته و در شمال باختری این شهرستان به دو قسمت می شود: یک شعبه آن را که گرگر می گوینداز شمال خاوری شهر از بند معروف به بند میزان گذشته و در داخل شهر تشکیل چندین آبشار را میدهد که مورد استفاده است. و شعبه دیگر که از شمال باختری شهر ازسد معروف شادروان می گذرد و بطرف جنوب باختری جریان دارد. می گویند سد شادروان بدستور شاپور یکم و بدست قیصر دوم و رومیان که در آن زمان در اسارت ایران بودند ساخته شده و حدس می زنند که در ازمنۀ قدیم کلیۀ آب کارون در رشتۀ شطیط جریان داشته و شعبه گرگر فقطبه منظور استفادۀ کشاورزی تهیه شده است. بند میزان توسط فتحعلیخان که یکی از سرداران صفویه بوده در سنۀ 1106 هجری قمری پایه گذاری گردیده ولی موفق به ساختمان آن نشد و نادرشاه افشار در مسافرت به خوزستان امربه تکمیل این داد و سد مزبور ساخته شد، ولی بعداً در نتیجۀ فشار آب و سیل خراب گردیده و سپس محمدعلی میرزا دولتشاه آن را تعمیر نمود، اما مجدداً در نتیجۀفشار شدید آب خراب شد. دو شعبه گرگر و شطیط در جنوب بند قیر به یکدیگر متصل و بسمت اهواز جاری میگردند. سازمان اداری شهرستان شوشتر دارای سه بخش بنام مرکزی، گتوند و عقیلی است و از 138 قریه تشکیل شده و جمعیت شهرستان در حدود 56 هزار نفر است. مساحت تقریبی شهرستان 25300 کیلومتر مربع است. بخش مرکزی شهرستان شوشتر از 6 دهستان خیران، تیوند، میان آب، کندزلو، سردارآباد و شاه ولی تشکیل شده است. این بخش در بین بخشهای عقیلی و گتوند و شهرستان اهواز واقع و سکنۀ آن در حدود 18000 تن است. دو شعبه رود خانه کارون بنام گرگر و شطیط از شمال به جنوب در این بخش جریان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شهر شوشتردر 850هزارگزی تهران و 26هزارگزی شمال اهواز واقع است. شهر شوشتر یکی از شهرهای قدیمی کشور است و در روی تخته سنگهای کنار کارون بنا و بین دو شعبه از کارون بنام شطیط و گرگر (چهاردانگه و دودانگه) واقع شده است. هوای شهر گرم و در تابستان حداکثر حرارت در بعضی سالها نزدیک به 60 درجه است. شوشتر 22416 تن سکنه داشته است ولی امروز بیش از 15 هزار تن سکنه ندارد. این شهرستان بسیار قدیمی و دارای ابنیه و آثار و مسجدو امام زاده های متعدد است که معروف ترین آنها بشرح زیر است:
1- مسجد جامع شوشتر که در زمان خلفای عباسی بنا شده.
2- قلعۀ سلاسل که امروز خرابه های آن مشاهده میشود.
3- بند میزان که در شمال خاوری شهر واقع است و رود گرگر از آن عبور میکند.
4- پل شاهپور که در شمال باختری شهر واقع است و امروزه خرابه های آن مشاهده میشود.
5- در شهر شوشتر و اطراف آن قریب 40 امامزاده وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
و رجوع به مرآت البلدان ج 1 و ج 4 و تاریخ رشیدی و تاریخ سیستان و آتشکده و تاریخ گزیده و یشتها ج 1 و ایران در زمان ساسانیان و تاریخ مغول و خاندان نوبختی عباس اقبال و تاریخ ادبیات ادوارد براون و مجمل التواریخ والقصص و تاریخ اسلام و جغرافی غرب ایران و تاریخ عصر حافظ و تاریخ ایران باستان و تاریخ پانصدسالۀخوزستان تألیف احمد کسروی شود:
چندین حریر و حله که پوشید بر درخت
مانا که برزدند به قرقوب و شوشتر.
کسایی.
مه طرازی است بدست چپ گردون شب عید
نقش آن گویی در شوشتر آمیخته اند.
خاقانی.
سوس را با پلاس کینی نیست
کین او با پرند شوشتر است.
خاقانی.
خود دل و طبع او ز سیم و شکر
کان طمغاج و باغ شوشتر است.
خاقانی.
حبش را زلف بر طمغاچ بندد
طراز شوشتر در چاچ بندد.
نظامی.
- پل شوشتر، از بناهای غریبه است و هشتاد وچهار طاق دارد و گویند شاپور بانی آن بود. (انجمن آرا) (مرآت البلدان ج 1 ص 437). و رجوع به تاریخ پانصدسالۀ خوزستان تألیف احمد کسروی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ شَ)
نام روز چهارم از خمسۀ مسترقۀ قدیم. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
ولایت در زمان هخامنشیان، خشتره. خشتک. خشت کوچک. (یادداشت بخط مؤلف) :
خروش و خرشه و خشخاش و خشت و خشتر و خم
خر و خروس و خراسان و خرس و خربیواز.
(از فرهنگ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ کَ دَ)
برکشیدن و بیرون کشیدن، آمدن و پیدا شدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(وُ شَ)
اقتدار نیک. کشور خوب، روز چهارم از اندرگاه (پنجۀ دزدیده)
لغت نامه دهخدا
(هوشْ وَ)
صاحب هوش. هوشمند:
دو پرمایه بیداردل پهلوان
یکی هوشور پیر و دیگر جوان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(وَ / وُ)
بر وزن دستور، پیغمبر و رسول را گویند و به ضم اول هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
با ندا نمودند وخشور را
بدید آن سراپا همه نور را.
رودکی.
یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا
همی گویندپنداری که وخشورند یا گندا.
دقیقی.
بگفتار وخشور خود راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی.
فردوسی.
بگو ای خردمند از این در سخن
قیاسی ز وخشور دادار کن.
فردوسی.
رجوع به غیاث اللغات و انجمن آرا و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
به معنی هوخت که بیت المقدس باشد، (برهان)، ظاهراً مصحف هوخت است، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به هوخت و دژهوخت شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ تَ)
بهتر. نیکوتر. نکوتر. زیباتر. قشنگتر. (ناظم الاطباء) : فردا صبوح باید کرد که بامداد باغ خوشتر باشد. (تاریخ بیهقی). خداوند نیکو بشنود و این بندگان که حاضرند نیز بشنوند تا صواب است یا نه آنگاه آنچه خوشتر آید می باید کرد. (تاریخ بیهقی). پادشاهان بزرگ آن فرمایند که ایشان را خوشتر آید. (تاریخ بیهقی).
گوید از عمر و شادی چه بود خوشتر
مکن اندیشۀ فردا بخور و بشکن.
ناصرخسرو.
در نظارۀ او آسمان چشم حیرت گشاده، تنزهی هر چه دلکش تر و نظاره گاهی هر چه خوشتر. (کلیله و دمنه).
گر دم چنبر چوبین که شنودند خوش است
پس دم آن خوشتر کز چنبر مینا شنوند.
خاقانی.
خاقانیم که مرگم از زندگی است خوشتر
تا چون که نیست گردم داند که هست اویم.
خاقانی.
نفس عنبرین دار و آه آتشین زن
کزین خوشتر آب و هوائی نیابی.
خاقانی.
خوشتر آن باشد که سرّدلبران
گفته آید در حدیث دیگران.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دُ خِ)
ساختمانی که ضخامت دیوار آن دوخشت باشد:
دوخشتی برآورده قصری عظیم
یکی خشت از زر یکی خشت سیم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ شَ رَ)
سومین پادشاه از سلسلۀ مادکه نخستین سلسلۀ سلاطین ایران (633-585 قبل از میلاد) است (630-668 م). او مملکت آشور وکرسی آن نینوا را در 612 قبل از میلاد بگشود و در سال 585قبل از میلاد درگذشت. جانشین او ایشتوویگو بود. (یادداشت مؤلف). هوخشتر یکی از پادشاهان نامی ایران و یکی ازقائدین مهم تاریخ بود. حدود ماد را به رود هالیس رسانید و آن را بزرگترین دولت آسیای غربی ساخت. نام هوخشتر را هرودت کواکسار نوشته ولی از کتیبۀ بیستون داریوش اول معلوم است که هووخشتر بود. از شاهان سیاستمدار کم نظیر بوده است. در موقع جلوس او اوضاع ماد خطرناک بود. وی بیدرنگ دست به اصلاحات زد و قشونی به اسلوب آسوری ترتیب داد و با ساز و برگ متداول مسلح ساخت و به آسور حمله کرد. آسوریها سخت پا فشردند ولی سرانجام سردار آسور شکست خورد. (ایران باستان ص 182)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوختن
تصویر هوختن
برکشیدن بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخشور
تصویر وخشور
پیغمبر (فقط به زرتشت اطلاق می شود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخشور
تصویر وخشور
((وَ یا وُ))
پیغمبر، رسول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخشور
تصویر وخشور
پیام بر
فرهنگ واژه فارسی سره
پیامبر، پیغمبر، رسول، نبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در رفتن، خزیدن، سر خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی
گیر کرد، چسبید
فرهنگ گویش مازندرانی
با شتاب رفتن، گیر کردن غذا در گلو
فرهنگ گویش مازندرانی
بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی
اشاره ی بی ادبانه، لفظی برای آگاهانیدن کسی به این منظور
فرهنگ گویش مازندرانی
اژدها
فرهنگ گویش مازندرانی