جدول جو
جدول جو

معنی هوادج - جستجوی لغت در جدول جو

هوادج
هودج ها، کجاوه ها، پالکی های روپوش دار، جمع واژۀ هودج
تصویری از هوادج
تصویر هوادج
فرهنگ فارسی عمید
هوادج
(هََ دِ)
جمع واژۀ هودج. رجوع به هودج شود
لغت نامه دهخدا
هوادج
جمع هودج، از ریشه پارسیهودگ ها جمع هودج
تصویری از هوادج
تصویر هوادج
فرهنگ لغت هوشیار
هوادج
((هَ دِ))
جمع هودج
تصویری از هوادج
تصویر هوادج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هودج
تصویر هودج
کجاوه، پالکی روپوش دار
فرهنگ فارسی عمید
(هََ دِ)
جمع واژۀ هادره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ رَ)
مرغزارهایی است به یمامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو دَ)
چیزی چون سبدی بزرگ و سایبانی بر سر آن که بر پشت اشتر نهند و بر آن نشینند و آن مانند کجاوه و پالکی جفت نیست. (یادداشت مؤلف). کجاوه ای که در آن زنان نشینند و عماری شتر. (غیاث). هوده. بارگیر. (منتهی الارب) :
ز ایوان شاه جهان تا به دشت
همی اشتر و اسب و هودج گذشت.
فردوسی.
ز هودج فروهشته دیبا جلیل
سپاه ایستاده رده خیل خیل.
فردوسی.
صحن زمین ز کوکبۀ هودج آنچنانک
گفتی که صدهزار فلک شد مشهرش.
خاقانی.
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن جان که وقت صدمۀ هجران شود فنا.
خاقانی.
طالعش را شهسواری دان که بار هودجش
کوهۀ عرش معلا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
پرده نشینان که درش داشتند
هودج او یک تنه بگذاشتند.
نظامی.
آنکه با یار هودجش نظر است
نتواند به ساربان گفتن.
سعدی.
تو خوش خفته در هودج کاروان
مهار شتر در کف کاردان.
سعدی.
- هودج خانه، هودج. عماری:
سرافیل آمد و پر برفشاندش
به هودج خانه زخرف نشاندش.
نظامی.
- هودج نشین، آنکه در هودج نشیند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هودج
تصویر هودج
کجاوه، پالکی روپوش دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هودج
تصویر هودج
((هَ دَ))
کجاوه، عماری
فرهنگ فارسی معین
تخت روان، عماره، کجاوه، محمل
فرهنگ واژه مترادف متضاد