- هوا
- گازی است بی رنگ و بو و بی طعم مرکب از یک پنجم اکسیژن و چهار پنجم ازت بعلاوه بخار آب و گاز کربنیک ومقدار کمی از بعضی گازهای دیگر که جو کره زمین را فرا گرفته است، پارسی تازی گشته وا وای (هوا) هوا همگی واژگان آمیزه که هوا بخشی از آن است پارسی است چون هواپیما هوا نورد هوا خواه (پشتیبان) هوا خوردن و دیگر ها هواگازی است بی رنگ و بی بو که مخلوطی است از اکسیژن و ازت و مقدار کمی عناصر گازی شکل دیگر که اطراف کره زمن را احاطه کرده است. ترکیب هوا رابطورکلی باتوجه بمقدار درصد عناصرآن میتوانیم بشرح زیر نشان دهیم: ازت 78، اکسیژن 21، هیدرژن 0001، گازکربینک 0003 (سه ده هزارم)، آرگون 009 (9 هزارم)، نئون 00001 (یک صدهزارم)، هلیوم 000005 (5 میلیونیم)، کریپتون 000001 (یک میلیونیم)، گزنون 00000009 (نه صد میلیونیم) علاوه بر عناصر فوق مقداری هم بخارآب و گازآمونیامک درترکیب هواموجوداست. هو برای زیستن کلیه موجودات زنده گیاهی و جانوری لازم است فقط برخی باکتریهای غیر هوازی میتوانند دوراز هوا بزندگی ادامه دهند ولی این باکتریهای هم از تخمیر سایر مواد آلی و استفاده ه از اکسیژن آنها حیات خود راحفظ میکنند. ضخامت هوا در نقاط مختلفه زمین متغیراست وبطور کلی آنرا بین 60 تا 100 کیلومترگفته اند. فشارهوا درکناردریا معادل با 038، 1 کیلوگرم برسانتی متر مربع است و برابر است بافشارستون جیوه ای بارتفاع 76 سانتی متر وقطریک سانتی متر. وزن یک لیتر هوا معادل 3، 1 گرم است هوا بمنزله یک مخزن حرارتی اس تکه هنگام تابش خورشید گرم میشود و در مقدار گرمای محیط زمین دخالت دارد. توضیح قدما هوا را یکی از عناصر اربعه میدانستند (هوا باد آب آتش خاک) : بعد از آتش فضا و جو هوا که زوی تا بمرکز است ملا. (حدیقه)، فضا: به هوادرنگرکه لشکر برف چون کند اندر و همی پرواز. (امیرابوالحسن علی بن الیاس الاغاچی البخاری لباب الالباب) چگونه بازکنم بال درهوای وصال که ریخت مرغ دلم پر درآشیان فراق. (حافظ)، وضع (سیاسی اجتماعی خانوادگی وغیره) : فلان کس هوای کار دستش نبود، مجموعه شرایط. یا به هوا رفتن، به آسمان رفتن، بلند شدن، : فریاد او بهوا رفت. یا هوا پس است.ء شرایط مساعد موجود نیست: چون فلانی دید هواپس است در رفت. یا هوای کسی (چیزی) را نگهداشتن، مواظب او (آن) بودن، تا صدمه نبیند. یا هوای آزاد -. 1 هوای گشاده و نامحصور، محلی غیر مسقف ونامحصور. یا هوای خفتان پوش. هوای ابری. یاهوای سنجابی. هوای ابری. یا یک بام و دو هوا. زنی شبانگاه بربام بربالین داماد و دختر شد و گفت هواسرد است کمی مهربانتر خفتن بسلامت نزدیکتر باشد سپس به دیگر سوی بام بر سر بستر پسر و عروس رفت و گفت هوا گرم است اندکی دوری تندرستی را سزاوارتر است عروس که هردو گفته شنیده داشت گفت: قربان میرم خدارا یک بام دو هوا را - این سربام گرما آن سربام سرما. یا یک (یه) هوا. قدری: یک هوا تماشاش کن خ، هواگازی است بی رنگ و بی بو که مخلوطی است از اکسیژن و ازت و مقدار کمی عناصر گازی شکل دیگر که اطراف کره زمن را احاطه کرده است. ترکیب هوا رابطورکلی باتوجه بمقدار درصد عناصرآن میتوانیم بشرح زیر نشان دهیم: ازت 78، محلی غیر مسقف ونامحصور. یا هوای خفتان پوش. هوای ابری. یاهوای سنجابی. هوای ابری. یا یک بام و دو هوا. زنی شبانگاه بربام بربالین داماد و دختر شد و گفت هواسرد است کمی مهربانتر خفتن بسلامت نزدیکتر باشد سپس به دیگر سوی بام بر سر بستر پسر و عروس رفت و گفت هوا گرم است اندکی دوری تندرستی را سزاوارتر است عروس که هردو گفته شنیده داشت گفت: قربان میرم خدارا یک بام دو هوا را - این سربام گرما آن سربام سرما. یا یک (یه) هوا. قدری: یک هوا تماشاش کن خ
معنی هوا - جستجوی لغت در جدول جو
- هوا ((هَ))
- گازی است بی رنگ و بو و بی طعم و نامریی که تمام کره زمین را فرا گرفته است، جو، فضا
هوای گرگ و میش: آغاز روشن شدن هوا در صبح
- هوا
- میل نفس، آرزو
- هوا
- اوضاع، احوال، شرایط
هوا پس بودن: کنایه از نامناسب و معمولاً خطرناک بودن اوضاع
- هوا
- گازی بی رنگ و بی بو و بی طعم، مرکب از یک پنجم اکسیژن و چهارپنجم ازت به علاوۀ بخار آب، گازکربنیک و مقدار کمی از بعضی گازهای دیگر که جو کرۀ زمین را فرا گرفته اما دیده نمی شود و فقط هنگام وزش باد وجود آن احساس می شود،
وضع جوّی
کنایه از آسمان
کنایه از اندازه، مقدار مثلاً لباسش یک هوا گشاد بود
کنایه از بالا
میل نفس، هوس
کنایه از قصد، نیت
کنایه از آرزو
کنایه از محبت
- هوا
- Weather
- هوا
- clima
- هوا
- pogoda
- هوا
- погода
- هوا
- погода
- هوا
- Wetter
- هوا
- temps
- هوا
- मौसम
- هوا
- আবহাওয়া
- هوا
- hali ya hewa
- هوا
- מֶזֶג אֲווִיר
- هوا
- สภาพอากาศ
- هوا
- طقسٌ
- هوا
- موسم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حشرات زهردار و موذی
آنچه از سقف یا دیوار خانه فروریزد، آوار،
صدای فروریختن سقف یا بنا، داد و فریاد، جار و جنجال
هوار کشیدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن
هوار زدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن، هوار کشیدن
صدای فروریختن سقف یا بنا، داد و فریاد، جار و جنجال
هوار کشیدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن
هوار زدن: داد کشیدن، جار و جنجال کردن، هوار کشیدن
خوار و ذلیل شدن، خواری، ذلت، سستی و سبکی
آسان گشتن سبک شدن، خواری نرم وآسان گشتن، سبک گریدن، نرمی وآسانی، سبکی، خواری ذلت: هر کرا در دل هوای تست ایمن از هوان هر کرا در جان وفای تست فارغ از وفات. (انوری)
جمع هامه، خسندگان، خرفستران، جانوران، زهردار، حشرات
آنچه از سقف یا دیوار خانه فرو ریزد