جدول جو
جدول جو

معنی هه - جستجوی لغت در جدول جو

هه
(هََ هْ)
صدایی است که در وقتی که خواهند دهن شخصی را بوی کنند از آن شخص بر گوش میخورد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
هه
(کَ بَ)
لثغه عارض شدن کسی را و بند شدن زبان در سخن. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هه
(هََ هْ)
تذکره است و وعید. (منتهی الارب) (آنندراج). اسم صوت است برای تذکره و وعید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هه
صدای نفس آواز نفس. یا هه کردن، نفس کوتاه و شدید بر آوردن تابوی دهان معلوم گردد: الاستنکاه هه کردن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
هه
واژه ای است برای راندن ستوران، هست
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الهه
تصویر الهه
(دخترانه)
در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وجیهه
تصویر وجیهه
(دخترانه)
زیبا، خوشگل، دارای قدر و منزلت نزد مردم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکوهه
تصویر شکوهه
(دخترانه)
جمال، زیبایی
فرهنگ نامهای ایرانی
(کَ)
بند شدن زبان و لثغه عارض شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به هه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو بَ کَ دَ)
اینجا. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به هیهنا شود
لغت نامه دهخدا
نام زن موهومی در افسانه های یونان و گویا همسر هرمس بود و در زمرۀ ارباب انواع کبیر به شمار میرفت، کنایه ازتوازن عالم نیز بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبراهه
تصویر آبراهه
راه آب مجرای آب آب راه، گذرگاه سیل، سیلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلهه پرستی
تصویر آلهه پرستی
ایزدان پرستی دین آلهه پرست پرستش خدایان متعدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلهه پرست
تصویر آلهه پرست
ایزدان پرست آنکه چندین خدا را پرستد پرسنده ارباب انواع
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اله، پرستیدگان ایزدان، جمع اله خدایان ارباب معبودان. این کلمه را با الهه نباید اشتباه کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشیهه
تصویر آشیهه
شیهه اسب
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از جنس بابونه و از تیره مرکبان که گرد گلهای خشک شده آن کشنده حشرات است عاقر قرحا عقار کوهان فورسیون کج طرخون تاغندست کلیکان طرخون رومی برطرن برطلن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکر کراهه
تصویر آکر کراهه
هندی تاغندست از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب راهه
تصویر آب راهه
هر جا که آب در آن گذرد
فرهنگ لغت هوشیار
به زبان زبانی شها ها شفاهی. یا رقم بالمشافهه. دستور شفلهی شاه (و جمعی که ملازم دیوان میشوند اگر رقم بالمشافهه صادر نشده باشد وریش سفیدان هر طبقه عرض نموده باشند مادام که تعایقه وزیر اعظم نرسد رقم خدمت و ملازمت داده نمیشود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهه
تصویر باهه
میدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیهه
تصویر دیهه
قریه، روستا و قصبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
موج کوهه آبخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیراهه
تصویر بیراهه
راه منحرف از جاده راه کج، بیابانی که راه بجایی نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچاهه
تصویر پاچاهه
پاچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمواجهه
تصویر بمواجهه
حضوراً، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا شبهه
تصویر بلا شبهه
بدون شبهه بی شک بلاشک بی گمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهه
تصویر برهه
روزگار، زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ههنا
تصویر ههنا
اینجا اینجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاهه
تصویر بلاهه
نادانی سادگی کانایی نابخردی، سست اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوازدهه
تصویر دوازدهه
اثنی عشر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبوهه
تصویر انبوهه
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
صوتی است که در مقام افسوس و تاسف خوردن مورد استفاده قرار.، آوازی نمد مالان به هنگام نمد مالی
فرهنگ گویش مازندرانی
هجوم بردن، تاختن، با شتاب پا در راه گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هجوم آوردن، یورش بردن
فرهنگ گویش مازندرانی