جدول جو
جدول جو

معنی هنومرور - جستجوی لغت در جدول جو

هنومرور(هََ نْ وی یِ یِ)
دهی است از بخش خضرآباد شهرستان یزد. دارای 428 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غلات و هنر دستی زنان آنجا کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنرپرور
تصویر هنرپرور
صاحب هنر، هنرمند، کسی که در پیشرفت هنر و پرورش هنرمندان کوشش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرور
تصویر هنرور
باهنر، هنرمند، دارای هنر
فرهنگ فارسی عمید
آنکه برای پیشرفت هنر بکوشد:
هنرپرور و رادو بخشنده گنج
از این تخمه هرگز نبد کس به رنج.
فردوسی.
وزیر جهاندار گیتی فروز
وزیر هنرپرور رایزن.
فرخی.
خسرو غازی محمود محمدسیرت
شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ.
فرخی.
حسن کجا شد و کو بایزید بسطامی
امیر ادهم و فرزند آن هنرپرور.
ناصرخسرو.
بر هر دو روی سکۀ ایام نام تو
خاقان عدل ورز هنرپرور آمده.
خاقانی.
پس آنگاه گفت ای هنرپروران
بسی کردم اندیشه در اختران.
نظامی.
نکردند رغبت هنرپروران
به شادی خویش از غم دیگران.
سعدی.
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
سعدی.
گر دیگری به شیوۀ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَرْ وَ)
مرکّب از: هنر + ور، پساوند اتصاف و دارندگی، دارای هنر. هنرمند. باهنر:
غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچو تو باید هنروری.
سعدی.
هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی کند.
سعدی.
هنرور که بختش نباشد بکام
به جایی رود کش ندانند نام.
سعدی.
رجوع به هنروری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مِ رَ)
دهی از دهستان بدوستان در بخش هریس شهرستان اهر، در 15/500کیلومتری مغرب هریس در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1339 تن سکنه دارد. آبش از دو رشته چشمه، محصولش غلات و میوه های درختی و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هنرپرور
تصویر هنرپرور
صاحب هنر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دارای هنری است هنرمند: هنرور چو بختش نباشد بکام بجایی رود کش ندانند نام. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنرور
تصویر هنرور
آرتیست
فرهنگ واژه فارسی سره
هنرپرداز، هنرمند، هنرورز
متضاد: بی هنر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازمکان های واقع در زیارت خاسه رود از دهات استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی