جدول جو
جدول جو

معنی هنزک - جستجوی لغت در جدول جو

هنزک
(هََ)
دهی است از بخش افجۀ شهرستان تهران. دارای 304 تن سکنه، آب آن از رود گلندوک و محصول عمده اش غله، بنشن، میوه وچوب قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ نِ)
دهی است از دهستان بافق شهرستان یزد. دارای 81 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و برنج و کار دستی زنان آنجا کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هََ نُ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 350 تن سکنه، آب آن از چاه و محصولش غله است. ساکنان از طایفۀ حمید هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهستانی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. دارای دوهزار تن سکنه و شامل 51 آبادی. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول عمده دهستان غله، حبوب و لبنیات است. مرکز دهستان قریۀ هنزا است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
خندق. کنده. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمان. دارای 125 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نرۀ سوسمار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به نزک شود
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
سخت عیب کننده مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عیّاب. لمزه. (از اقرب الموارد). عیّاب. نزّاک. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
فرهنگ لغت هوشیار
اندک، کم
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم سبک و جلف، آدم یک سویه
فرهنگ گویش مازندرانی