جدول جو
جدول جو

معنی هنرپروری - جستجوی لغت در جدول جو

هنرپروری
(هَُ نَ پَرْ وَ)
پروردن و تربیت کردن هنرمندان را. هنر را بزرگ داشتن. کوشش برای هنر:
نجوید کسی بر کسی برتری
مگر از طریق هنرپروری.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنرپرور
تصویر هنرپرور
صاحب هنر، هنرمند، کسی که در پیشرفت هنر و پرورش هنرمندان کوشش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تن پروری
تصویر تن پروری
خوش گذرانی، تن آسایی
فرهنگ فارسی عمید
آنکه برای پیشرفت هنر بکوشد:
هنرپرور و رادو بخشنده گنج
از این تخمه هرگز نبد کس به رنج.
فردوسی.
وزیر جهاندار گیتی فروز
وزیر هنرپرور رایزن.
فرخی.
خسرو غازی محمود محمدسیرت
شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ.
فرخی.
حسن کجا شد و کو بایزید بسطامی
امیر ادهم و فرزند آن هنرپرور.
ناصرخسرو.
بر هر دو روی سکۀ ایام نام تو
خاقان عدل ورز هنرپرور آمده.
خاقانی.
پس آنگاه گفت ای هنرپروران
بسی کردم اندیشه در اختران.
نظامی.
نکردند رغبت هنرپروران
به شادی خویش از غم دیگران.
سعدی.
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
سعدی.
گر دیگری به شیوۀ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَمْ پَرْ وَ)
خودپروری و خودنوازی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ پَرْ وَ)
کهترنوازی. زیردست نوازی. بنده پروری. حالت و عمل کهترپرور. رجوع به کهترپرور شود
لغت نامه دهخدا
(مِ پَرْ وَ)
عمل مهرپرور. پرورش دوستی و عطوفت
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَرْ وَ)
هنرمندی. هنر داشتن: از نفس پرور هنروری نیاید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
سعی درپیشرفت هنروهنرمندان: واین کمال کرم وغایت سخن رانی وهنرپروریست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنرپرور
تصویر هنرپرور
صاحب هنر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پروری
تصویر تن پروری
عمل و کیفیت تن پرور تن آسایی خوشگذرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنر پرور
تصویر هنر پرور
کسی که درپیشرفت هنر و هنرمندان کوشاست، هنرمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پروری
تصویر تن پروری
بطالت
فرهنگ واژه فارسی سره
بطالت، بی کارگی، تن آسانی، تن آسایی، کاهلی، راحت طلبی، تنبلی
متضاد: سخت کوشی، خوش گذرانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد