- هنرپرداز
صاحب هنر، هنرور، کسی که آثار هنری به وجود بیاورد
معنی هنرپرداز - جستجوی لغت در جدول جو
- هنرپرداز
باهنر، هنرمند، هنرور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کارپردازنده، آنکه اجرای کاری یا فراهم ساختن وسایل کاری به عهدۀ او است
(رَ / رُو)
لغت نامه دهخدا
نظرکننده. بیننده. درنگرنده:
نظرپرداز شو گر نقد می خواهی قیامت را
که چشم دوربین آئینۀ منزل تواند شد.
صائب (آنندراج)
نظرپرداز شو گر نقد می خواهی قیامت را
که چشم دوربین آئینۀ منزل تواند شد.
صائب (آنندراج)
(اَ پَ / پِ)
لغت نامه دهخدا
شکرگزار و سپاس گوی. (ناظم الاطباء). سپاسگزار. ثناگوی:
هر سر خاری زبان شکرپردازی شده ست
محمل لیلی همانا در بیابان آمده ست.
صائب تبریزی (از آنندراج)
هر سر خاری زبان شکرپردازی شده ست
محمل لیلی همانا در بیابان آمده ست.
صائب تبریزی (از آنندراج)
(پَ)
لغت نامه دهخدا
کارکن. (آنندراج) ، رئیس مباشرت و ملزومات. (فرهنگستان). رئیس ادارۀ کارپردازی، قونسول. (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح وزارت خارجۀ قدیم) آنگاه که حق قضاء قونسولها در ایران بر جای بود دولت ایران در هرشهری از ایران یک یا چند تن مأمور داشت بنام ’کارپرداز’ مقابل قونسولهای دیگر در آن شهر و کار او دفاع از حقوق احدالمتداعیین بود آنگاه که ایرانی باشد
پیشکار، عامل، قنسول، کنسول
