جدول جو
جدول جو

معنی هنرمند - جستجوی لغت در جدول جو

هنرمند(پسرانه)
هنرمند (نگارش کردی: هونهرمهند)
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
فرهنگ نامهای ایرانی
هنرمند
کسی که آثار هنری به وجود بیاورد، دارای مهارتی ویژه
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
فرهنگ فارسی عمید
هنرمند(هَُ نَ مَ)
باهنر:
ز گیتی هنرمند و خامش تویی
که پروردگار سیاوش تویی.
فردوسی.
آن خریدار سخندان و سخن
و آن هواخواه هنرمند و هنر.
فرخی.
مرد هنرمند کش خرد نبود یار
باشدچون دیده ای که باشد ارمد.
منوچهری.
طرفه آنکه افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و بطر ایشان در رنج اند. (تاریخ بیهقی). فرمود که مردی هنرمند باید طلبید. (کلیله و دمنه). همیشه هنرمند به حسد بی هنران در معرض تلف افتد. (کلیله و دمنه).
تو نیز به زیر ران درآری
آن رخش تکاور هنرمند.
خاقانی.
هنرمندکی زیر نادان نشیند
که بالای سرطان نشسته ست جوزا.
خاقانی.
چون دید سلیم کآن هنرمند
از نان به گیاه گشته خرسند.
نظامی.
بر این گفتار بر بگذشت یک چند
که شد در هر هنر خسرو هنرمند.
نظامی.
چو بر شاه آفرین کرد آن هنرمند
جوابش دادکای گیتی خداوند.
نظامی.
گر بی هنرم و گر هنرمند
لطف است امیدم از خداوند.
سعدی.
حقایق شناسی، جهاندیده ای
هنرمندی، آفاق گردیده ای.
سعدی.
که دریافتم حاتم نامجوی
هنرمند و خوش منظر و خوبروی.
سعدی.
گر هنرمند گوشه گیر بود
کام دل از هنر کجا یابد؟
ابن یمین.
، دلیر و مبارز:
بدو گفت گرسیوز ای شهریار
هنرمند وز خسروان یادگار.
فردوسی.
ز پشت سیاوش یکی شهریار
هنرمند وز گوهر نامدار.
فردوسی.
بدو گفت بهرام: ای شهریار
جوان و هنرمند و گردو سوار.
فردوسی.
چه مرد است گفت این هنرمند گرد
هنرهاش گفتن بنتوان شمرد.
اسدی.
، قوی. نیرومند:
همیشه هنرمند بادا تنت
رسیده به کام آن دل روشنت.
فردوسی.
، در تداول، کسی که هنری چون شاعری، خوانندگی، نقاشی، نوازندگی، بازیگری و جز آن را پیشۀ خود سازد
لغت نامه دهخدا
هنرمند
باهنر، دارای هنر
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
فرهنگ لغت هوشیار
هنرمند((~. مَ))
دارای هنر، صنعتگر، آن که آثار هنری می آفریند
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
فرهنگ فارسی معین
هنرمند
آرتیست، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هنرمند
الفنّان
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به عربی
هنرمند
Artist
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هنرمند
artiste
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هنرمند
אומן
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به عبری
هنرمند
فنکار
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به اردو
هنرمند
ศิลปิน
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به تایلندی
هنرمند
seniman
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
هنرمند
예술가
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به کره ای
هنرمند
芸術家
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هنرمند
艺术家
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به چینی
هنرمند
msanii
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به سواحیلی
هنرمند
sanatçı
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
هنرمند
শিল্পী
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به بنگالی
هنرمند
कलाकार
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به هندی
هنرمند
artista
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
هنرمند
Künstler
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به آلمانی
هنرمند
kunstenaar
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به هلندی
هنرمند
художник
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هنرمند
художник
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به روسی
هنرمند
artysta
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به لهستانی
هنرمند
artista
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هنرمند
artista
تصویری از هنرمند
تصویر هنرمند
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنرمندی
تصویر هنرمندی
باهنر بودن و آثار هنری به وجود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
اشتغال به یکی از هنرهای زیبا، خلق آثار هنری، دارای اطلاعات و تجارب در رشته های مختلف فنون و علوم بودن، زیرکی حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنرمندی
تصویر هنرمندی
Artistry
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هنرمندی
تصویر هنرمندی
kunszt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هنرمندی
تصویر هنرمندی
arte
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هنرمندی
تصویر هنرمندی
мастерство
دیکشنری فارسی به روسی