جدول جو
جدول جو

معنی هندکی - جستجوی لغت در جدول جو

هندکی
(هَِ دِ کی ی)
منسوب به هند. ج، هنادکه. (منتهی الارب). لفظ فارسی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هندوی
تصویر هندوی
از مردم هند، هندی، زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
مربوط به هندسه، معمار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ)
قلیلی و کمی و کمیابی و نادری. (ناظم الاطباء). نقصان. قلت. (یادداشت مؤلف) :
بدان اندکی سال و چندین خرد
که گفتی روانش خرد پرورد.
فردوسی.
مردی هزار و چهارصد بطلب عروس فرستادم هیچکس بازنیامد و لشکر ما با اندکی افتاد. (اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی). و اندکی (اندکی نفث) نشان از خامی باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نخست از اندکی آغاز کنند و بتدریج میفزایند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
باوجود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی.
سوزنی.
بس بی خبر است زاندکی عمر
زان خندۀ غافلان زند صبح.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ)
منسوب به هندسه. مربوط به علم هندسه:
فکند از هیأت نه حرف افلاک
رقوم هندسی بر تختۀ خاک.
نظامی.
از طبیعی و هندسی و نجوم
همه در دست او چو مهرۀ موم.
نظامی.
، دارای شکل هندسی. بروفق علم هندسه. بر اساس علمی:
برانوش را گفت گر هندسی
پلی سازی آن جایگه چون رسی.
فردوسی.
یکی از ریاضی برافراخت یال
یکی هندسی برگشاد از خیال.
نظامی.
، دانندۀ علم هندسه. عالم هندسه:
هست طبیب بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد.
منوچهری.
- تیر هندسی، عطارد، بدان جهت که دبیر فلک است:
ز اوصاف تو تیر هندسی را
یار طرف اللسان ببینم.
خاقانی.
ز اشکال تیغ او قلم تیر هندسی
بر سطح ماه خطّ معما برافکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
هندو:
عشق از دل سعدی به ملامت نتوان برد
گر رنگ توان برد به آب از رخ هندوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
یکی از انهار هند. (ماللهند بیرونی ص 129)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ / دِ با)
کاسنی. (منتهی الارب). رجوع به هندباء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندکی
تصویر اندکی
کمی مقابل بسیاری
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به هندو. ازمردم هندو، زبا مردم هند هندی: گفت نامه ای ازهندوستان بیاورد آنکه برزویه طبیب از هندوی به پهلوی گردانیده بود. توضیح گاه بجای هندی (منسوب به هند) آید: ... بدل وی فندق هندوی و کنجد سپید و شکر طبرزد... یا هندوی اژدها. شمشیر هندی. یا هندوی نذر. برات حواله
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته هندچکی هندسی منسوب به هندسه. یا اشکال هندسی. شکلهایی که درعلم هندسه ازآنها بحث شود مانند: مثلث مربع مربع مستطیل لوزی ذوزنقه کثیرالاضلاع دایره: و اما فایده آنک دایره را از میان دیگر اشکال هندسی برگزیدند و موضع بحور گردانید آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
دیوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
هندسيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
Geometric
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
géométrique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geométrico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
幾何的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هندسی، هندسه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
هندسی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
เรขาคณิต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometris
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
גיאומטרי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
jiometri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
几何的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geométrico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
기하학적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometrik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
জ্যামিতিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometrico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometrisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometrisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
геометричний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
геометрический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
ज्यामितीय
دیکشنری فارسی به هندی