جدول جو
جدول جو

معنی هندقه - جستجوی لغت در جدول جو

هندقه
فرو رفتگی میان دو موج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زندقه
تصویر زندقه
زندیقی، بی دینی، کفر باطنی با تظاهر به ایمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندقه
تصویر فندقه
میوۀ خشک ناشکوفا که مغز آن چسبیده به پوست نیست، هر چیز کروی شبیه فندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندسه
تصویر هندسه
علمی که دربارۀ اشکال و ابعاد و اندازه گیری بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فُ دُ قَ / قِ)
گونه ای میوۀ خشک ناشکوفا که میوه فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونۀ این میوه ها فندق است که میان بر آن چوبی و سخت میشود ولی برون بر و درون بر میوه بصورت پوستۀ بسیار نازکی خارج و داخل میان بر را پوشانده و دانه بطور آزاد در داخل قرار گرفته و محتوی مواد اندوختۀ فراوانی است، به عبارت دیگر آنچه بنام پوست چوبی فندق شکسته و دور ریخته میشود عبارت از قسمتهای سه گانه میوه است. برخی میوه ها ممکن است از دو فندقه درست شده باشند مانند نباتات تیره جعفری، و برخی ممکن است از چهار فندقه به وجود آمده باشند مانند نباتات تیره گاوزبان ونعناع، و بعض میوه ها ممکن است از چندین فندقه تشکیل شده باشند مانند میوۀ آلاله و توت فرنگی. فندق میوه وقتی که به درخت است از پیالۀ سبزرنگی احاطه شده واین پیالۀ سبزرنگ عبارت است از مجموع کاسبرگها و برگک زیر گل. (از فرهنگ فارسی معین) ، هرچیز کروی به شکل فندق. فندق شکل. فندقی:
این فندق شکل فستفی رنگ
بر فندقۀ سرم زند سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ دِ قَ / قِ)
دندق. رجوع به دندق شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ / هَِ دِسَ / سِ)
و در عربی به فتح اول به معنی اندازه و شکل باشد. (برهان). از اصول علوم ریاضی است و علمی است که در آن از احوال مقدارها و اندازه ها بحث شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). دانستن اندازه ها است و چندی یک از دیگر و خاصیت صورتها و شکلها که اندر جسم موجود است. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 3). هندسه آن رشته از ریاضیات است که مطالعه در فضا و اشکال و اجسام قابل تصور در این فضا می نماید:
ستاره شمر نیست از ما کسی
که از هندسه بهره دارد بسی.
فردوسی.
در چنین ادوات خصوصاً در هندسه آیتی بود. (تاریخ بیهقی). و هیچ پادشاه چنین بنا نفرمود و همه به دانش و هندسۀ خویش ساخت. (تاریخ بیهقی).
به علم هندسه سر برکشیده
به سند و هند و اطراف خراسان.
ناصرخسرو.
جمشید ملک هیأت، خورشید فلک هیبت
یک هندسۀ رایش معمار همه عالم.
خاقانی.
گر به زمین افتدی هندسۀ رای تو
قوس قزح سازدی طاق پل رود زم.
خاقانی.
ترکیب ها:
- هندسه باز. هندسۀ تحلیلی. هندسۀ ترسیمی. هندسۀ دیفرانسیل. هندسۀ رقومی. هندسۀ سینماتیک. هندسۀ غیراقلیدسی. هندسۀ فضایی. هندسۀ مسطحه. هندسۀ مقدماتی. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(عُ دُ قَ)
قسمت زیرین شکم، گویی مغاک سینه است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ قَ)
زندیقی. اسم است تزندق را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: عنده زندقه. (اقرب الموارد). زندقه. بی دینی. بی مذهبی. انکار قیامت. زندیقی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و این مانی شاگرد فاردون بود وپس طریقت زندقه آورد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 20).
یک خر نخوانمت که یکی کاروان خری
گرد آخرت پر از علف کفر و زندقه.
سوزنی (یاداشت مؤلف).
از روی مخرقه همه دعوی دین کنند
وز کوی زندقه بجز اهل فتن نیند.
خاقانی.
رجوع به غزالی نامه ص 225 و حکمت اشراق ص 265 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ دُ قَ)
ابن مطه. پدر قبیله ای است از یمن. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ قَ)
ابن ابی الطرطوشی. بسال 1059 میلادی در طرطوشه متولد شد و فقه و ادب را در مولدخویش و در سرقسطه بیاموخت و در بغداد و بصره و دمشق و قدس و قاهره تعلم کرد و در اسکندریه اقامت گزید وبه عبادت پرداخت و به سال 1126 میلادی درگذشت. از تألیفات اوست: تحریم الاستمناء. خلاصه کشف البیان عن تفسیر القرآن لنیشابوری و سراج الملوک. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بُ دُ قَ)
واحد بندق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ لِ)
دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 421 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات و کار دستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
از اصول علوم ریاضی است و علمی است که در آن از احوال مقدارها و اندازه ها بحث شود
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله ساختن چیزی را، تیز نگریستن بسوی کسی. واحد بندق یک گلوله (گلین سنگین سربی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هندبه
تصویر هندبه
هندبا. یا هندبه زرقه. قاطانتقی
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای میوه خشک ناشکوفا که میوه فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونه این میوه ها فندق است که میان بر میوه چوبی و سخت شده ولی برون بر درون بر میوه به صورت پوسته بسیار نازکی خارج و داخل میان بر را پوشانده و دانه به طور آزاد در داخل قرار گرفته و محتوی مواد اندخته یی فراوان است. به عبارت دیگر آنچه که بنام پوست چوبی فندقی شکسته ودور ریخته می شود عبارت از قسمتهای سه گانه میوه است برخی میوه ها ممکنست از دو فندقه درست شده باشند مانند نباتات تیره جعفری و برخی ممکنست از چهار فندقه به وجود آمده باشند مانند نباتات تیره گاو زبان و نعناع و بعض میوه ها ممکنست از چند فندقه تشکیل شده باشند مانند میوه آلاله و توت فرنگی. توضیح فندق میوه وقتی که به درخت است از پیاله سبز رنگی احاطه شده و این پیاله سبز عبارتست از مجموع کاسبرگها و برگک زیر گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عندقه
تصویر عندقه
زیر شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندقه
تصویر زندقه
بی دینی، بی مذهبی، انکار قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
((فَ یا فُ دُ قِ یا قَ))
گونه ای میوه خشک ناشکوفا که میوه اش فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونه این میوه ها فندق است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندقه
تصویر زندقه
((زَ دَ قِ))
باطناً کافر بودن و تظاهر به ایمان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هندسه
تصویر هندسه
((هِ دِ س))
معرب اندازه. علمی که درباره اشکال، ابعاد و اندازه گیری ها بحث می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هندسه
تصویر هندسه
دیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
الحاد، شرک، ارتداد، کفر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خندق، آبگیر
فرهنگ گویش مازندرانی