منسوب به هندسه. مربوط به علم هندسه: فکند از هیأت نه حرف افلاک رقوم هندسی بر تختۀ خاک. نظامی. از طبیعی و هندسی و نجوم همه در دست او چو مهرۀ موم. نظامی. ، دارای شکل هندسی. بروفق علم هندسه. بر اساس علمی: برانوش را گفت گر هندسی پلی سازی آن جایگه چون رسی. فردوسی. یکی از ریاضی برافراخت یال یکی هندسی برگشاد از خیال. نظامی. ، دانندۀ علم هندسه. عالم هندسه: هست طبیب بزرگ و هست منجم فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد. منوچهری. - تیر هندسی، عطارد، بدان جهت که دبیر فلک است: ز اوصاف تو تیر هندسی را یار طرف اللسان ببینم. خاقانی. ز اشکال تیغ او قلم تیر هندسی بر سطح ماه خطّ معما برافکند. خاقانی
منسوب به هندسه. مربوط به علم هندسه: فکند از هیأت نُه حرف افلاک رقوم هندسی بر تختۀ خاک. نظامی. از طبیعی و هندسی و نجوم همه در دست او چو مهرۀ موم. نظامی. ، دارای شکل هندسی. بروفق علم هندسه. بر اساس علمی: برانوش را گفت گر هندسی پلی سازی آن جایگه چون رسی. فردوسی. یکی از ریاضی برافراخت یال یکی هندسی برگشاد از خیال. نظامی. ، دانندۀ علم هندسه. عالم هندسه: هست طبیب بزرگ و هست منجم فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد. منوچهری. - تیر هندسی، عطارد، بدان جهت که دبیر فلک است: ز اوصاف تو تیر هندسی را یار طرف اللسان ببینم. خاقانی. ز اشکال تیغ او قلم تیر هندسی بر سطح ماه خطِّ معما برافکند. خاقانی
و در عربی به فتح اول به معنی اندازه و شکل باشد. (برهان). از اصول علوم ریاضی است و علمی است که در آن از احوال مقدارها و اندازه ها بحث شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). دانستن اندازه ها است و چندی یک از دیگر و خاصیت صورتها و شکلها که اندر جسم موجود است. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 3). هندسه آن رشته از ریاضیات است که مطالعه در فضا و اشکال و اجسام قابل تصور در این فضا می نماید: ستاره شمر نیست از ما کسی که از هندسه بهره دارد بسی. فردوسی. در چنین ادوات خصوصاً در هندسه آیتی بود. (تاریخ بیهقی). و هیچ پادشاه چنین بنا نفرمود و همه به دانش و هندسۀ خویش ساخت. (تاریخ بیهقی). به علم هندسه سر برکشیده به سند و هند و اطراف خراسان. ناصرخسرو. جمشید ملک هیأت، خورشید فلک هیبت یک هندسۀ رایش معمار همه عالم. خاقانی. گر به زمین افتدی هندسۀ رای تو قوس قزح سازدی طاق پل رود زم. خاقانی. ترکیب ها: - هندسه باز. هندسۀ تحلیلی. هندسۀ ترسیمی. هندسۀ دیفرانسیل. هندسۀ رقومی. هندسۀ سینماتیک. هندسۀ غیراقلیدسی. هندسۀ فضایی. هندسۀ مسطحه. هندسۀ مقدماتی. رجوع به این مدخل ها شود
و در عربی به فتح اول به معنی اندازه و شکل باشد. (برهان). از اصول علوم ریاضی است و علمی است که در آن از احوال مقدارها و اندازه ها بحث شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). دانستن اندازه ها است و چندی یک از دیگر و خاصیت صورتها و شکلها که اندر جسم موجود است. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 3). هندسه آن رشته از ریاضیات است که مطالعه در فضا و اشکال و اجسام قابل تصور در این فضا می نماید: ستاره شمر نیست از ما کسی که از هندسه بهره دارد بسی. فردوسی. در چنین ادوات خصوصاً در هندسه آیتی بود. (تاریخ بیهقی). و هیچ پادشاه چنین بنا نفرمود و همه به دانش و هندسۀ خویش ساخت. (تاریخ بیهقی). به علم هندسه سر برکشیده به سند و هند و اطراف خراسان. ناصرخسرو. جمشید ملک هیأت، خورشید فلک هیبت یک هندسۀ رایش معمار همه عالم. خاقانی. گر به زمین افتدی هندسۀ رای تو قوس قزح سازدی طاق پل رود زم. خاقانی. ترکیب ها: - هندسه باز. هندسۀ تحلیلی. هندسۀ ترسیمی. هندسۀ دیفرانسیل. هندسۀ رقومی. هندسۀ سینماتیک. هندسۀ غیراقلیدسی. هندسۀ فضایی. هندسۀ مسطحه. هندسۀ مقدماتی. رجوع به این مدخل ها شود
پارسی تازی گشته هندچکی هندسی منسوب به هندسه. یا اشکال هندسی. شکلهایی که درعلم هندسه ازآنها بحث شود مانند: مثلث مربع مربع مستطیل لوزی ذوزنقه کثیرالاضلاع دایره: و اما فایده آنک دایره را از میان دیگر اشکال هندسی برگزیدند و موضع بحور گردانید آنست
پارسی تازی گشته هندچکی هندسی منسوب به هندسه. یا اشکال هندسی. شکلهایی که درعلم هندسه ازآنها بحث شود مانند: مثلث مربع مربع مستطیل لوزی ذوزنقه کثیرالاضلاع دایره: و اما فایده آنک دایره را از میان دیگر اشکال هندسی برگزیدند و موضع بحور گردانید آنست