جدول جو
جدول جو

معنی هنداز - جستجوی لغت در جدول جو

هنداز
(هَِ)
اندازه. (منتهی الارب). معرب اندازۀ فارسی است. رجوع به هندسه شود
لغت نامه دهخدا
هنداز
پارسی تازی گشته اندازه
تصویری از هنداز
تصویر هنداز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انداز
تصویر انداز
انداختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندازنده مثلاً آتش انداز، تیرانداز، سنگ انداز، کلوخ انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای انداخته شده مثلاً پس انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای مناسب برای انداختن مثلاً زیرانداز، روانداز،
اندازه، مقیاس، قصد، میل، آهنگ، مرتبه، لیاقت، مقام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنباز
تصویر هنباز
همباز، شریک، حریف، همتا
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
ج هند. (منتهی الارب). گله های شتر. رجوع به هند شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
اندام. (منتهی الارب) : از هندام بیرون افتاده نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- بهندام، به اندام. مهندم. به اندازه: آنکه ترکیب اندامهای او مرکب درست و بهندام و بر شکل و عدد طبیعی باشد... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خرقه های بسیار بگیرند و بر شکل گویی بدوزند و گرد کنند بهندام و اندر بغل او نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان سیرجان. دارای 150 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، حبوب و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هَمْ)
انباز. شریک، نظیر. (برهان). رجوع به انباز و همباز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به معنی مصدر است که انداختن باشد. (از برهان قاطع). عمل انداختن. (فرهنگ فارسی معین).
- بارانداز، آنجا که بار فرود می آورند: بارانداز کشتی.
- پاانداز، آنچه بزیر پا می اندازند. و رجوع به پاانداز شود.
-
لغت نامه دهخدا
تصویری از هندازه
تصویر هندازه
پارسی تازی گشته اندازه اندازه کن گز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداز
تصویر انداز
قصد و میل نمودن، فصد و عزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هندام
تصویر هندام
پارسی تازی گشته اندام خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
شریک: ... وآخر البتگین بخاری و خمار تاش شرابی... را. . بگرفتند با چند تن از هنبازان خونیان، رفیق، همتامثل، دو یا چند تن که کاری را انجام دهند همکار: گفته اند که دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداز
تصویر انداز
قصد و میل حمله کردن، اندازه، مقیاس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنباز
تصویر هنباز
((هَ))
انباز، شریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنباز
تصویر هنباز
شرکت کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
جمع شدن آب در پشت مانع، آبی که به وسیله ی مانع ی از رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سبک
دیکشنری اردو به فارسی