جدول جو
جدول جو

معنی هنبغ - جستجوی لغت در جدول جو

هنبغ
(هُمْ بُ)
سختی گرسنگی. (منتهی الارب). و در لسان العرب آمده است که به صورت وصف نیز به کار رود. گویند: جوع ٌ هنبغ و هنباغ و هنبوغ، أی شدید، خاکی که به کمتر بادی به هوا خیزد، شیربیشه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن ضعیف حمله. (از اقرب الموارد). زن سست گیر. (منتهی الارب) ، زن گول. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن تبهکار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَیْءْ)
گرسنه شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بسیار گردیدن گردو غبار. (منتهی الارب) ، پریدن و برانگیخته شدن گرد و غبار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
خسبنده هابع باهغ
لغت نامه دهخدا
(هِمْ بی ی)
منسوب به هنب که بطنی است از ربیعه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَُ نْ نَ با / هََ نَ با)
زن گول و نادان که در کار زیرکی و استادی کردن نتواند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هُمْ بَ / بِ)
در تداول شکم را گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هُمْ بُ)
روبندی است دختران را شبیه مقنعه که مقدم آن را میدوزند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هُمْ بُ)
کلان شکم. (از منتهی الارب). و ابن عباد آن را در هنبص با صاد مهمله آورده است. (اقرب الموارد). رجوع به هنبص شود
لغت نامه دهخدا
(هِمْ بِ)
مرد سست حقیر هیچکاره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هُمْ بُ)
کلان شکم. (منتهی الارب). رجوع به هنبض شود
لغت نامه دهخدا
(هِمْ بِ)
خر کره، بچه کفتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هِمْ بَ / بِ)
کفتار ماده. (منتهی الارب). رجوع به هنبره شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ نْ نَ)
کفتار ماده. (منتهی الارب) ، گاو نر، اسب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پوست هیچکاره یا کرانۀ آن. (منتهی الارب). جرم پوست یا کرانه های آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هِمْ)
گرسنگی سخت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
خوابیدن، خوابیدن اندک در روز، خوابیدن اندک هر موقع که باشد. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ)
گولی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا