جدول جو
جدول جو

معنی هنبع - جستجوی لغت در جدول جو

هنبع
(هُمْ بُ)
روبندی است دختران را شبیه مقنعه که مقدم آن را میدوزند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منبع
تصویر منبع
اصل، منشا، ماخذ، جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه
فرهنگ فارسی عمید
(خُمْ بُ)
ثمر و مانند آن که نهان باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رجل هنیع، مرد کج قامت، مرد پست و کوتاه گردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ بُ)
سبک و چست و چالاک از دزد و گرگ. (از منتهی الارب). خفیف از دزدان و گرگان. ج، هرابع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کوهی است به دیار بنی غنی. (منتهی الارب) (آنندراج). در شعر از آن یاد شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
این کلمه را هنگامی بکار برند که خواهند پر و لبریز بودن آفتابه را نشان دهند. (ازدزی ج 1 ص 605)
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
اندک اندک برآمدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَمْ بَ)
چشمه و این صیغۀ اسم ظرف است از نبوع که به معنی برآمدن آب است از زمین. (غیاث) (آنندراج). محل خروج آب. ج، منابع. (از اقرب الموارد). چشمه. سرچشمه. (ناظم الاطباء) : هرند جویی است بر در جرجان که منبع آن از کوههای... منفجر می شود. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 50). ابتداء توالد و تناسب ایغور در کنار رود خانه ارقون بوده است که منبع آن از کوهی است که آن را قراقورم خوانند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 39).
پیکان تیر از کف تو منبع زلال
سنگ و کلوخ در نظر توست جام جم.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 4).
حافظ ار آب حیات ازلی می خواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است.
حافظ.
فرق است آب خضر که ظلمات جای اوست
تا آب ما که منبعش اﷲاکبر است.
حافظ.
- منبع حیوان، چشمه آب حیات:
گیرم احوال دلم دوست رساند بر دوست
وصف شوقم بر آن منبع حیوان که برد.
ابن یمین.
، مصدر و اصل و بیخ. (ناظم الاطباء). منشاء: امروز مرکز خلافت است و مستقر امامت و منبع ملک. (کلیله و دمنه).
مرتع حلمش چراخواران صورت را ربیع
منبع علمش جزاخواهان معنی را جزا.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 21).
او جوهری است که منبع او دل است. (چهارمقاله ص 14).
خداوندی که در ملکش ز اقبالش ندا آمد
مرو را قبله و قدرت هم او را منبع و مفخر
چه قبله قبلۀ حاجت چه قدرت قدرت ایزد
چه منبع منبع احسان چه مفخر مفخر کشور.
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 139).
فلک ز جود تو سازد لطیفهای وجود
مگر که منبع جود تو مصدر اشیاست.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 43).
سدۀ ساحت تو منبع امن
خانه دشمن تو معدن ویل.
انوری (ایضاً ص 674).
خطۀ خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشاء علوم و منبع فضایل. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 45).
آنکه چرخش معدن جود و مکارم خوانده است
وآنکه شرعش منبع فضل و فضایل یافته.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 321).
اعنی شروان شرالبقاع و اوحشها بدان مهبط سعداکبر... و منبع معالی اعنی گنجه... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 192). سواد شب حامل انوار ستارگان است. سواد، منبع اسرار ربوبیت است. (منشآت خاقانی ایضاً 210). حضرت اومنبع فضایل و منتجع افاضل بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 337). پر طاوس و بال او آمد و ممات او ازمنبع حیات پدید گشت. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 58). از جستن معایب که نفس آدمی منبع و منشاء آن است زبان کشیده دارند. (مرزبان نامه ایضاً ص 123). که مال ترا منبع نفع و ضرر و مطمح خیر و شر دانند. (مرزبان نامه ایضاً ص 62). اصناف اضیاف... روی بدان منبع کرم آورده. (لباب الالباب چ نفیسی ص 113).
کف تو منبع جود است و زآن کفش خوانند
که بر سرآمدۀ هفت بحر اخضر گشت.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 328).
از حضرت الهی که منبع فیض رحمت و مصدر نور هدایت است توفیق استرشاد می باید خواست. (اخلاق ناصری). دل که معدن حرارت غریزی و منبع حیات آن است... (اخلاق ناصری). پس به حقیقت واضع تساوی وعدالت ناموس الهی است چه منبع وحدت اوست. (اخلاق ناصری). به مطالعۀ جلال خیر محض که منبع خیرات آن است مشغول گردد. (اخلاق ناصری).
زآنکه منبع او بده ست این رای را
سر امام آمد همیشه پای را.
مولوی.
منبع حکمت شود حکمت طلب
فارغ آید او ز تحصیل و سبب.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 24).
منبع گفتار این سوزی بود
وآن مقلد کهنه آموزی بود.
مولوی (ایضاً ص 87).
منشاء ترک ادب وجود جهالت است و منبع جهالت نفس. (مصباح الهدایه چ همایی ص 207). منبع علم، دل است و ظهور آن به محافظت آداب حضرت عزت متعلق. (مصباح الهدایه ایضاً ص 60). منبع صفات حمیده و منشاء اخلاق حسنه روح است. (مصباح الهدایه ایضاً ص 85).
سرمه ای از خاک پای او کشیده ست آفتاب
موجب این دانم که عینش منبع نور و ضیاست.
ابن یمین (دیوان چ باستانی راد ص 37).
مقصود هر دو کون تویی از فنا مترس
چون آب زندگی تواز منبع بقاست.
ابن یمین.
جهان پناها عالی جناب حضرت تو
مقر جاه و جلال است و منبع افضال.
عبید زاکانی.
- منبع فساد، بیخ فساد و فتنه. (ناظم الاطباء).
، شراب. می. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منبع
تصویر منبع
چشمه سر چشمه، خاستگاه خاستا چشمه، اصل منشا: (سنجر... خطه خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشا علوم و منبع فضایل و معدن هنر و فرهنگ) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 45)، جمع منابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هناع
تصویر هناع
گردن درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبع
تصویر منبع
((مَ بَ))
سرچشمه، جای بیرون آمدن آب، جمع منابع، محل پیدایش چیزی، منشأ، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبع
تصویر منبع
آبشخور، بن مایه، سرچشمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منبع
تصویر منبع
مصدرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از منبع
تصویر منبع
Source
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منبع
تصویر منبع
source
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منبع
تصویر منبع
źródło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منبع
تصویر منبع
แหล่งที่มา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
fonte
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منبع
تصویر منبع
Quelle
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منبع
تصویر منبع
উৎস
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منبع
تصویر منبع
ماخذ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از منبع
تصویر منبع
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منبع
تصویر منبع
chanzo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منبع
تصویر منبع
источник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منبع
تصویر منبع
来源
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منبع
تصویر منبع
מָקוֹר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منبع
تصویر منبع
출처
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منبع
تصویر منبع
स्रोत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
fonte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
fuente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
bron
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
джерело
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منبع
تصویر منبع
sumber
دیکشنری فارسی به اندونزیایی