جدول جو
جدول جو

معنی همسری - جستجوی لغت در جدول جو

همسری
(هََ سَ)
برابری و مساوات. (آنندراج) :
شیربیابان را با مرد جنگ
همسری و همبری و شرکت است.
ناصرخسرو.
نی زرّ خالصی ؟ ز پی همسری ّ جو
موقوف حکم پله وشاهین چه مانده ای ؟
خاقانی.
برون آرش از دعوی همسری
کز این پایه دارا کند سروری.
نظامی.
درخت کدو تا نه بس روزگار
کند دعوی همسری با چنار.
نظامی.
سران را گوش بر مالش نهاده
مرا در همسری بالش نهاده.
نظامی.
نحس شاگردی که با استاد خویش
همسری آغازد و آید به پیش.
مولوی.
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند.
مولوی.
- همسری جستن، خود را برتر از دیگری دیدن، یا کوشش برای برابر شدن با کسی:
کسی کاو با من اندر علم و حکمت همسری جوید
همی خواهد که گل بر آفتاب روشن انداید.
ناصرخسرو.
، زناشویی. ازدواج:
پذیرفت شاهنشه از مادرش
نهاد افسر همسری بر سرش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
همسری
هم قدیهم قد و قامتی، همشانی همرتبگی، نظیر بودن قرین بودن، شوهر بازوجه بودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسری
تصویر مسری
سرایت کننده، در پزشکی مرضی که از یکی به دیگری سرایت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسر
تصویر همسر
زن یا شوهر، برای مثال همسری یافتم که هم سر او / نیست کس در دیار و کشور او (نظامی۴ - ۶۶۷)، کنایه از همقد، کنایه از برابر، کنایه از برابر در بلندی یا در قدرومرتبه
فرهنگ فارسی عمید
(هََ شَ / شِ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. دارای 250 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، برنج، خرما و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
هم بری. مطابقت. برابری. همسری. هم طرازی:
شیر بیابان را با مرد جنگ
همسری و همبری و شرکت است.
ناصرخسرو.
رجوع به همبر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از همسر
تصویر همسر
برابر، عدیل، نظیر، همانند و نیز بمعنای زن یا شوهر هم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همبری
تصویر همبری
همنشینی مصاحبت، همراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سری
تصویر هم سری
صمیمیت محرم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسری
تصویر مسری
سرایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسر
تصویر همسر
((~. سَ))
هم اندازه، برابر، زن یا شوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسری
تصویر مسری
((مُ))
سرایت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همسر
تصویر همسر
زوجه، عیال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسری
تصویر مسری
Contagious, Infectious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسری
تصویر مسری
contagieux, infectieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسری
تصویر مسری
menular
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مسری
تصویر مسری
متعدی , مسری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مسری
تصویر مسری
ติดต่อได้ , ติดต่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مسری
تصویر مسری
kuambukiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مسری
تصویر مسری
מדבק , מידבק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مسری
تصویر مسری
伝染性の , 感染症の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مسری
تصویر مسری
传染的 , 传染性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مسری
تصویر مسری
전염성의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مسری
تصویر مسری
bulaşıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مسری
تصویر مسری
заразный , инфекционный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسری
تصویر مسری
সংক্রামক , সংক্রামক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مسری
تصویر مسری
संक्रामक , संक्रामक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مسری
تصویر مسری
contagioso, infettivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مسری
تصویر مسری
contagioso, infeccioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مسری
تصویر مسری
besmettelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسری
تصویر مسری
заразний , інфекційний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسری
تصویر مسری
zakaźny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسری
تصویر مسری
ansteckend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسری
تصویر مسری
contagioso, infeccioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مسری، مصری
دیکشنری اردو به فارسی