همسایه بودن. جوار. مجاورت. (یادداشتهای مؤلف). - همسایگی جستن، همسایه شدن با کسی: مجویید همسایگی با بدان مدارید افسوس نابخردان. اسدی. - همسایگی گرفتن، همسایه شدن. منزل گرفتن در جایی: که از بینوایی و بیمایگی گرفتم در این خانه همسایگی. نظامی
همسایه بودن. جوار. مجاورت. (یادداشتهای مؤلف). - همسایگی جستن، همسایه شدن با کسی: مجویید همسایگی با بدان مدارید افسوس نابخردان. اسدی. - همسایگی گرفتن، همسایه شدن. منزل گرفتن در جایی: که از بینوایی و بیمایگی گرفتم در این خانه همسایگی. نظامی
هم دایگی. همشیربودن. نسبت دو طفل که آنها را یک دایه پرورد. همشیرگی: من اول شیر بنهادم تا سبب همدایگی و حق همشیرگی و تأکید محبت و مودت گردد. (تاریخ قم)
هم دایگی. همشیربودن. نسبت دو طفل که آنها را یک دایه پرورد. همشیرگی: من اول شیر بنهادم تا سبب همدایگی و حق همشیرگی و تأکید محبت و مودت گردد. (تاریخ قم)