جدول جو
جدول جو

معنی همسانی - جستجوی لغت در جدول جو

همسانی
شباهت همانندی
تصویری از همسانی
تصویر همسانی
فرهنگ لغت هوشیار
همسانی
تشابه، شباهت، مساوات، مشابهت، همانندی
متضاد: ناهمسانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همسان
تصویر همسان
مانند هم، شبیه یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسمانی
تصویر آسمانی
مربوط به آسمان، الهی، ربانی، خدایی، برای مثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، مربوط به تقدیر و سرنوشت، به رنگ آسمان، آبی آسمانی، آبی روشن، آبی کم رنگ، کنایه از ارجمند بودن، گران قدر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومی، آنچه مربوط به همۀ مردم باشد، همگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمرانی
تصویر عمرانی
مربوط به عمران مثلاً عملیات عمرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امسالی
تصویر امسالی
مربوط به امسال، در سال جاری
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مَ)
منسوب به شهر همدان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم سالی. همسال بودن. هم سن بودن:
از سر همدمی و همسالی
نشدی یک زمان از او خالی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ نی ی)
مرد بسیارسخن، رفتار آمیخته از انواع رفتارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
منسوب به همذان. همدانی. رجوع به همدانی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
منسوب به همان که ظاهراً قریه ای است در عراق. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
محمد بن عبدالملک، مکنی به ابوالحسن. مورخ و عالم فرائض بود. در 521 هجری قمری درگذشت.
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ / مِ)
کلی. عمومی و متعلق به همه. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم سان. مساوی. (آنندراج). مانند. همانند:
گر کسی گوید که در گیتی کسی همسان اوست
گر همه پیغمبری باشد، بود یافه درای.
منوچهری.
نگاری تن جانور صدهزار
کز ایشان دو همسان ندارد نگار.
اسدی.
ملکت چو ملک سام و سکندر، نشان تو
همسان سام و همسر اسکندر آمده.
خاقانی.
، مستوی و مسطح. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جسمانی
تصویر جسمانی
هر چیزی که به جسم منسوب شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
آدمی مردمیک منسوب به انسان: عالم انسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمساری
تصویر سمساری
سپساری داستاری عمل و شغل سمسار، دکان سمسار
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سمنان از مردم سمنان اهل سمنان، لهجه ای که مردم سمنان بدان سخن گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسمانی
تصویر آسمانی
سماوی، فلکی، سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمسمانی
تصویر سمسمانی
مرد سبک و چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسان
تصویر همسان
همانند، مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومی، متعلق به همه، کلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمسازی
تصویر دمسازی
همدمی همرازی مصاحبت، موافقت سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسازی
تصویر همسازی
موافقت، هم نسبتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسالی
تصویر همسالی
اتحاد در سن و سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامسانی
تصویر هامسانی
همانندی همسانی: (از هامسانی در حروف عربیت هامسانی در بیان نظم و اعجاز نیاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمدانی
تصویر صمدانی
برینیک مینوی خدایی منسوب به صمد ربانی الهی: عارف صمدانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمسینی
تصویر خمسینی
آنس سیکموئید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همسان
تصویر همسان
متناظر، شبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومیت، عمومی
فرهنگ واژه فارسی سره
برابر، شبیه، متحدالشکل، متشابه، مساوی، مشابه، همانند، یکسان
متضاد: مختلف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جهانگیر، عالمگیر، عام، عمومی، عمیم، کلی، کلی، همگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد