- همراه
- به اتفاق، انضمام، توام، رفیق
معنی همراه - جستجوی لغت در جدول جو
- همراه
- رفیق،
برای مثال همراه اگر شتاب کند همره تو نیست / دل در کسی مبند که دل بستۀ تو نیست ، موافق، هم قدم، دو تن که با هم راه بروند، آنچه قابل حمل و جابه جایی است(سعدی - ۱۰۶)
- همراه
- آنکه در راه با کسی رود، موافق، رفیق
- همراه
- همسفر، متفق، متحد، به اتفاق (در طی طریق)
- همراه
- Accompanying
- همراه
- acompanhante
- همراه
- acompañante
- همراه
- towarzyszący
- همراه
- сопровождающий
- همراه
- супроводжуючий
- همراه
- begeleidend
- همراه
- begleitend
- همراه
- accompagnant
- همراه
- accompagnante
- همراه
- साथ में
- همراه
- সঙ্গী
- همراه
- eşlik eden
- همراه
- anayeandamana
- همراه
- מלווה
- همراه
- menyertai
- همراه
- مصاحبٌ
- همراه
- ہمراہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همراه بودن با یکدیگر، هم سفری، کنایه از موافقت، کنایه از اعانت، یاری
Accompaniment, Companionship
acompanhamento, companheirismo
acompañamiento, compañerismo
akompaniament, towarzystwo
сопровождение , товарищество
супровід , товаришування
begeleiding, kameraadschap
Begleitung, Kameradschaft