جدول جو
جدول جو

معنی همدملو - جستجوی لغت در جدول جو

همدملو
(هََ مَ)
دهی است کوچک از بخش کلیبر شهرستان اهر. آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَلُ)
دهی است از دهستان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. ناحیه ای است کوهستانی، گرمسیری مالاریائی. دارای 314 تن سکنه میباشد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات و سردرختی. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی. راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله 500 گز قرار گرفته بنام حماملوبالا و پائین مشهور و سکنۀ حماملوپائین 114 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ لَ)
نام جایی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب). در منتهی الارب به کسر اول ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ لَ)
ریگ تودۀ درخت ناک، روزگار دیرینه و قدیم، گروهی از مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ دَیْ یَ)
دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 35 هزارگزی شمال گرمی و چهارهزارگزی راه شوسۀ بیله سوار به گرمی. جایی است واقع در جلگه، گرمسیرو دارای 164 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
مسلک هموار. (منتهی الارب) ، گرد املس. (ناظم الاطباء). المدرج الاملس. (اقرب الموارد) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
سنگ تابان گرد. (منتهی الارب). چیز نرم مستدیر. دملق. دمالق. دملوق. (متن اللغه). املس. (از اقرب الموارد) ، سم لغزان گرد. (منتهی الارب). املس. (از اقرب الموارد). رجوع به دملق و نیز رجوع به مدملک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
ثدی مدملک، پستان گرد و برآمده. (از متن اللغه) ، حجر مدملک، سنگ تابان گرد. مخلق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سهم مدملک، تیر راست درست پی پیچیده. (منتهی الارب). مخلق. (متن اللغه) ، نصل مدملک،پیکان گرد تابان. (منتهی الارب). مفتول معصوب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، حافر مدملک، سم لغزان گرد. (منتهی الارب) ، رجل مدملک الرأس، صاحب کلۀ بزرگ و گرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دریدن جامه را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل است. واقع در 33 هزارگزی جنوب اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ اردبیل - خلخال. محلی است کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 401 تن، مذهبشان شیعه، و زبانشان ترکی است آب آنجا از چشمه و رود بوسون میباشد. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گاوداری. صنعت دستی آن قالی بافی است راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از بخش قیدار شهرستان زنجان. دارای 99 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از همدمی
تصویر همدمی
مصاحبت، همنشینی، دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
صمیمیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
تعاطفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
Empathy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
empathie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
empatia
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
אמפתיה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
empatia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
ہمدلی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
ความเห็นอกเห็นใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
empati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
共感
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
эмпатия
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
同理心
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
huruma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
공감
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
empatía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
सहानुभूति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
empatia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
Empathie
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
empathie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
емпатія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از همدلی
تصویر همدلی
সহানুভূতি
دیکشنری فارسی به بنگالی