جدول جو
جدول جو

معنی همدانی - جستجوی لغت در جدول جو

همدانی
(هََ مَ)
محمد بن عبدالملک، مکنی به ابوالحسن. مورخ و عالم فرائض بود. در 521 هجری قمری درگذشت.
لغت نامه دهخدا
همدانی
(هََ مَ)
منسوب به شهر همدان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومی، آنچه مربوط به همۀ مردم باشد، همگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صمدانی
تصویر صمدانی
ابدی، سرمدی، ربانی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ)
ابوعلی تمامه بن شقی (کذا) همدانی اصبحی. از عقبه بن عامر روایت کرد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محمد بن عبدالله بن نمیرالخارفی الهمدانی الکوفی. روایت از ابن علبه و عبدالسلام بن حرب و ابی بکر بن عیاش دارد و از او ابوزرعۀ رازی و ابوحاتم رازی روایت دارند. (از انساب سمعانی)
فراس بن یحیی الهمدانی الخارفی، از اهل کوفه بوده است. وی از اشعبی و عطیه روایت دارد و ثوری از او روایت می کند. وفاتش بسال 129 هجری قمری بوده است. (انساب سمعانی)
عبدالله بن مره الهمدانی الخارفی. وی از عبدالله بن عمرو روایت دارد و اعمش و ابواسحاق و منصور از او روایت می کنند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابوزهیرالحرث بن عبدالله الهمدانی الخارفی الاعور. از اهل کوفه بوده است و بعضی او را ابوزهیرالحرث بن عبیدالله می دانند و اگر چنین باشد این اسم عبیدالله تصغیر عبدالله است. وی از علی روایت دارد و ابواسحاق السبیعی از او روایت می کند. وی در تشیع غالی بوده است. سبیعی او را حرث بن عبیدالله نام می برد و مشهور است که او از کذابین بوده است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
اصرم بن حوشب همدانی خراسانی از روات است. اواز زیاد بن سعد و جز او روایت دارد و از او حسن بن ربیع. خراسانی از ضایعکنندگان حدیث است و دارمی می گوید: از یحیی بن معین حال اصرم را در حدیث پرسیدم، او گفت: اصرم بن حوشب کذابست و خبیث. (از انساب سمعانی). روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
لغت نامه دهخدا
(خُ بی ی)
عمرو بن سلمه بن حزب همدانی خربی، از اهل کوفه و از تابعان بود. او از عبدالله بن مسعود و سلیمان بن ربیعه حدیث شنید و فرزندش یحیی و شعبی و یزید بن ابی زیاد از وی روایت کردند. وی از کسانی بود که در جنگ خوارج بنهروان حاضر شد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
قبیله ای از عرب در نجران، و از وی دزدان بیایند و به حدود یمن راه برند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
منسوب به همان که ظاهراً قریه ای است در عراق. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
حی چهارم کهلان و ایشان فرزندان همدان بن مالک بن... کهلان اند که جای آنها در مشرق یمن بوده است و همدانیان از پیروان علی بن ابی طالب و شیعه بودند. (ترجمه به اختصار از صبح الاعشی ج 1 ص 328)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
یکی از پنج ناحیۀ پهله است. (ابن الندیم). راجع به همدان لازم است گفته شود: اول دفعه ای که اسم این محل در کتیبۀ تیگلات پالسر (= تیگلات پیلسر) اول در حدود 1100 قبل از میلاد آمده است این پادشاه آسور اسم آن را امدانه ذکر کرده. درکتیبه های هخامنشی اسم این شهر را هگمتان نوشته اند ولی بعضی تصور می کنند که هنگمتان تلفظ می شده. هردوت اسم آن را اگباتان ضبط کرده است. بنابراین تاریخ شهر مزبور تا قرن یازدهم قبل از میلاد صعود می کند و در میان شهرهای قدیم که اکنون هم ایستاده اند نظایر همدان نادر است و تاریخ بنای رم هم چنانکه معلوم است از اواسط قرن هشتم قبل از میلاد بالا نمیرود. همدان در پای کوه الوند واقع و کوه مزبور از سنگ خاراست. مورخان ارمنی و اخیراً راولینسن انگلیسی عقیده داشتند که اگباتان هردوت، همدان کنونی نیست و محل پایتخت قدیم ماد را باید در تخت سلیمان امروز، در 25فرسنگی دریاچۀ ارومیه از طرف جنوب شرقی، جستجو کرد. ولی دمرگان که حفریات شوش را اداره میکرد شخصاً تحقیقاتی به عمل آورده و ثابت کرده که اگباتان هردوت همان محل همدان امروزی است و از برآمدگی های زمین و تپه ها جاهای هفت قلعه قصر همدان را تشخیص داد. (از ایران باستان پیرنیا صص 178-179). شهرستان همدان یکی از شهرستانهای استان پنجم و از بزرگترین شهرستانهای ایران است. شمال آن حوزۀ شهرستانهای بیجار و زنجان، خاور شهرستان قزوین، جنوب خاوری شهرستان اراک و ساوه، جنوب تویسرکان و ملایر، و باختر آن شهرستانهای کرمانشاهان و سنندج است. هوای بخش های این شهرستان به نسبت پستی و بلندی متفاوت و در دره های الوند و دیگر نقاط مرتفع سردسیر است. همدان در درۀ وسیعی واقع شده که تقریباً تمام اطراف آن کوههای بلند قرار دارد و عظیم ترین آنها کوه معروف الوند ودیگر نقاط مرتفع سردسیر است. در دره های آن هزاران چشمه جاری است و همین چشمه ها سرچشمۀ اصلی رودخانه های قره چای و کرخه است. بلندترین قلۀ الوند از دریای آزاد 3574 گز ارتفاع دارد و گردنۀ معروف اسدآباد که بر سر راه کرمانشاه و همدان است 2241 گز مرتفعتر از دریاست. در اطراف شهرستان و دامنه های کوهها رودخانه های سیلابی و فصلی بسیار است. تعدادی از رودهای کوچک در بخش مرکزی به هم می پیوندند و سیمینه رود را تشکیل میدهند و مهمترین آنها عبارتند از: قورچای، خاکو، دره مرادبیک، عباس آباد، وفرجین، سیمین، اسدآباد، همه کسی، دمق وایگده لو، درجزین، شهاب و خرم رود. از شهرستان همدان راه های شوسۀ اسفالته ای به قزوین و تهران و کرمانشاه و ملایر و راههای شوسۀ خاکی به سنندج و بیجارمیرود که تعدادی از بخش ها و دهستانها و قصبات همدان نیز در مسیر همین شوسه ها قرار دارند. بخش های مهم آن عبارتند از: سیمینه رود، کبودرآهنگ، اسدآباد و رزن. محصول عمده بخش ها در قسمتهای کوهستانی انواع میوه وسردرختی به خصوص سیب و گلابی و آلبالو و در دامنه ها انگور، غله، حبوب، صیفی، کتان و پنبه است. لبنیات متنوع نیز در اغلب بخشها به دست می آید. از جملۀ صادرات این شهرستان میوه، چوب، سیب زمینی، پیاز، لبنیات، ظروف زیبای سفالین، چرم و کتیراست و در دهات، زنان قالیچه و گلیم و کرباس می بافند. با تحقیقات ناقصی که انجام شده وجود معادن گرافیت، طلا، طلای سفید، آنتیمون، آهن و املاح معدنی در حومه این شهرستان به اثبات رسیده است. این شهر سه بار به ترتیب در حملات اسکندر، اعراب و مغول ویران و بازساخته شده است. طول جغرافیایی 48 درجه و 31 دقیقۀ شرق گرینویچ و عرض آن 34 درجه و48 دقیقۀ شمال استواست. در این شهر اکنون تعدادی آثار تاریخی کهن وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: مقبرۀ استر و مردخای، مقبرۀ باباطاهر عریان، گنبد علویان، آرامگاه بوعلی سینا که اخیراً ساختمان آن تجدید شده است، سنگ شیر (= شیرسنگی) که میگویند درزمان آبادی همدان قدیم بر دروازۀ شهر نصب شده بوده است، گنجنامه که در ده هزارگزی جنوب باختری همدان است و کتیبه ای است به خط میخی بر روی سنگ و فتوحات داریوش بر آن نوشته شده است و نیز برج معروفی به نام برج قربان در همدان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). همدان اکنون فرمانداری کل است و تابع مرکز استان کرمانشاهان نیست
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ نَ)
دهی است از بخش خداآفرین شهرستان تبریز که 178 تن سکنه دارد. آب آن از رود ارس و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ / مِ)
کلی. عمومی و متعلق به همه. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران که 51 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، صیفی، چغندرقند و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
منسوب به همذان. همدانی. رجوع به همدانی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ نی ی)
مرد بسیارسخن، رفتار آمیخته از انواع رفتارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
در تداول، جای تنگ و تاریک و ترسناک و نامناسب برای آسایش. هولدانی
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
نسبت است به صمد. صمدی. عالم ربانی و عارف صمدانی. رجوع به صمد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهمدان
تصویر بهمدان
فلان و بهمان وبسیار، از کلمات و اسما مهمله است
فرهنگ لغت هوشیار
سپنداره از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام شمعدانی ها را به وجود می آورد. گلهایش منظم و دارای 5 کاسبرگ است که گاهی تا وسط به هم چسبیده اند. جام شمعدانی رنگین و تعداد پرچمها 5 و در بساک آن ها دو کیسه گرده موجود است. گلهایش قرمز صورتی سفید و ارغوانی دیده می شود. این گیاه دارای گونه های متعدد است و به عنوان گیاه زینتی در اکثر باغچه ها و گلدانها و باغها کشت می شود. برای ازدیادش معمولا از قلمه استفاده می کنند گل شمعدانی شمعدانی الغر نوقی العثر. یا شمعدانی پیچ. گونه ای شمعدانی که ساقه اش به تکیه گاهها می پیچد. یا شمعدانی دهن اژدر. گونه ای شمعدانی که دارای گلهای خوشه ای است و در تابستان گل می دهد و پایاست. تعداد گلهایش بر روی هر پایه 2 تا 3 عدد است. یا شمعدانی عطری. گونه ای شمعدانی که داری برگهای بسیار معطر است و بوی مطبوع عطر مخصوصا با لمس برگها بیشتر استشمام میشود. گیاه مذبور هم مانند شمعدانی جزو گلهای زینتی است و در گلدانها کشت می شود. گل عطر بر گ عطر برگ مشک عطری گل عطری عتر مسیکه غرنوقی جرانیون غرانیون. یا شمعدانی گرد رگ. گونه ای شمعدانی که بر گهایش از گونه ای دیگر دارای بریدگی های کمتری دارد و تقریبا گرد است. گلهای این گونه قرمز و درشت اندامهای گیاه کرک دار است. غارانیون. یا شمعدانی گل درشت. گونه ای شمعدانی که دارای گلهایی درشت است و به همین جهت از انواع دیگر مرغوب تر است شمعدانی درشت گلدانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندانی
تصویر سندانی
منسوب به سندان، سندان گوش
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سمنان از مردم سمنان اهل سمنان، لهجه ای که مردم سمنان بدان سخن گویند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به امداد، در ورزشهای دو و میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چندین با فاصله های معینی در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
کسی که در محبس باشد آنکه در زندان و از آزادی محروم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسانی
تصویر همسانی
شباهت همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمدانی
تصویر صمدانی
برینیک مینوی خدایی منسوب به صمد ربانی الهی: عارف صمدانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومی، متعلق به همه، کلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندانی
تصویر زندانی
محبوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همگانی
تصویر همگانی
عمومیت، عمومی
فرهنگ واژه فارسی سره
جهانگیر، عالمگیر، عام، عمومی، عمیم، کلی، کلی، همگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تشابه، شباهت، مساوات، مشابهت، همانندی
متضاد: ناهمسانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
الهی، ربانی، ملکوتی، یزدانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد