جدول جو
جدول جو

معنی همدان - جستجوی لغت در جدول جو

همدان
(هََ مَ نَ)
دهی است از بخش خداآفرین شهرستان تبریز که 178 تن سکنه دارد. آب آن از رود ارس و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
همدان
(هََ مَ)
یکی از پنج ناحیۀ پهله است. (ابن الندیم). راجع به همدان لازم است گفته شود: اول دفعه ای که اسم این محل در کتیبۀ تیگلات پالسر (= تیگلات پیلسر) اول در حدود 1100 قبل از میلاد آمده است این پادشاه آسور اسم آن را امدانه ذکر کرده. درکتیبه های هخامنشی اسم این شهر را هگمتان نوشته اند ولی بعضی تصور می کنند که هنگمتان تلفظ می شده. هردوت اسم آن را اگباتان ضبط کرده است. بنابراین تاریخ شهر مزبور تا قرن یازدهم قبل از میلاد صعود می کند و در میان شهرهای قدیم که اکنون هم ایستاده اند نظایر همدان نادر است و تاریخ بنای رم هم چنانکه معلوم است از اواسط قرن هشتم قبل از میلاد بالا نمیرود. همدان در پای کوه الوند واقع و کوه مزبور از سنگ خاراست. مورخان ارمنی و اخیراً راولینسن انگلیسی عقیده داشتند که اگباتان هردوت، همدان کنونی نیست و محل پایتخت قدیم ماد را باید در تخت سلیمان امروز، در 25فرسنگی دریاچۀ ارومیه از طرف جنوب شرقی، جستجو کرد. ولی دمرگان که حفریات شوش را اداره میکرد شخصاً تحقیقاتی به عمل آورده و ثابت کرده که اگباتان هردوت همان محل همدان امروزی است و از برآمدگی های زمین و تپه ها جاهای هفت قلعه قصر همدان را تشخیص داد. (از ایران باستان پیرنیا صص 178-179). شهرستان همدان یکی از شهرستانهای استان پنجم و از بزرگترین شهرستانهای ایران است. شمال آن حوزۀ شهرستانهای بیجار و زنجان، خاور شهرستان قزوین، جنوب خاوری شهرستان اراک و ساوه، جنوب تویسرکان و ملایر، و باختر آن شهرستانهای کرمانشاهان و سنندج است. هوای بخش های این شهرستان به نسبت پستی و بلندی متفاوت و در دره های الوند و دیگر نقاط مرتفع سردسیر است. همدان در درۀ وسیعی واقع شده که تقریباً تمام اطراف آن کوههای بلند قرار دارد و عظیم ترین آنها کوه معروف الوند ودیگر نقاط مرتفع سردسیر است. در دره های آن هزاران چشمه جاری است و همین چشمه ها سرچشمۀ اصلی رودخانه های قره چای و کرخه است. بلندترین قلۀ الوند از دریای آزاد 3574 گز ارتفاع دارد و گردنۀ معروف اسدآباد که بر سر راه کرمانشاه و همدان است 2241 گز مرتفعتر از دریاست. در اطراف شهرستان و دامنه های کوهها رودخانه های سیلابی و فصلی بسیار است. تعدادی از رودهای کوچک در بخش مرکزی به هم می پیوندند و سیمینه رود را تشکیل میدهند و مهمترین آنها عبارتند از: قورچای، خاکو، دره مرادبیک، عباس آباد، وفرجین، سیمین، اسدآباد، همه کسی، دمق وایگده لو، درجزین، شهاب و خرم رود. از شهرستان همدان راه های شوسۀ اسفالته ای به قزوین و تهران و کرمانشاه و ملایر و راههای شوسۀ خاکی به سنندج و بیجارمیرود که تعدادی از بخش ها و دهستانها و قصبات همدان نیز در مسیر همین شوسه ها قرار دارند. بخش های مهم آن عبارتند از: سیمینه رود، کبودرآهنگ، اسدآباد و رزن. محصول عمده بخش ها در قسمتهای کوهستانی انواع میوه وسردرختی به خصوص سیب و گلابی و آلبالو و در دامنه ها انگور، غله، حبوب، صیفی، کتان و پنبه است. لبنیات متنوع نیز در اغلب بخشها به دست می آید. از جملۀ صادرات این شهرستان میوه، چوب، سیب زمینی، پیاز، لبنیات، ظروف زیبای سفالین، چرم و کتیراست و در دهات، زنان قالیچه و گلیم و کرباس می بافند. با تحقیقات ناقصی که انجام شده وجود معادن گرافیت، طلا، طلای سفید، آنتیمون، آهن و املاح معدنی در حومه این شهرستان به اثبات رسیده است. این شهر سه بار به ترتیب در حملات اسکندر، اعراب و مغول ویران و بازساخته شده است. طول جغرافیایی 48 درجه و 31 دقیقۀ شرق گرینویچ و عرض آن 34 درجه و48 دقیقۀ شمال استواست. در این شهر اکنون تعدادی آثار تاریخی کهن وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: مقبرۀ استر و مردخای، مقبرۀ باباطاهر عریان، گنبد علویان، آرامگاه بوعلی سینا که اخیراً ساختمان آن تجدید شده است، سنگ شیر (= شیرسنگی) که میگویند درزمان آبادی همدان قدیم بر دروازۀ شهر نصب شده بوده است، گنجنامه که در ده هزارگزی جنوب باختری همدان است و کتیبه ای است به خط میخی بر روی سنگ و فتوحات داریوش بر آن نوشته شده است و نیز برج معروفی به نام برج قربان در همدان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). همدان اکنون فرمانداری کل است و تابع مرکز استان کرمانشاهان نیست
لغت نامه دهخدا
همدان
(هََ)
حی چهارم کهلان و ایشان فرزندان همدان بن مالک بن... کهلان اند که جای آنها در مشرق یمن بوده است و همدانیان از پیروان علی بن ابی طالب و شیعه بودند. (ترجمه به اختصار از صبح الاعشی ج 1 ص 328)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هادان
تصویر هادان
(پسرانه)
معرب از عبری نام پدر ساوه همسر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیدان
تصویر هیدان
جبان، مضطرب، بخیل، احمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همیان
تصویر همیان
کیسۀ درازی که در آن پول می ریختند و به کمر می بستند، کیسۀ پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمدان
تصویر حمدان
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمدان
تصویر چمدان
کیف بزرگ مستطیل شکل برای گذاشتن لوازم سفر، جامه دان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگان
تصویر همگان
همه، برای مثال از همگان بی نیاز و بر همه مشفق / وز همه عالم نهان و بر همه پیدا (سعدی۲ - ۳۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسان
تصویر همسان
مانند هم، شبیه یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ)
مصحف ’جامه دان’ که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است. در تداول عامه، به صندوق چرمی بزرگ یا کوچکی اطلاق شود که هنگام سفر جامه ها را در آن نهند. جامه دان و رجوع به جامه دان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آلت تناسلی مرد:
بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین
که سیماب از سر حمدان فروریزمش در سوله.
عسجدی.
آن که ز حمدان خوشگوار و لطیفش
کنده و شلف آرزو برند خرانبار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن عبدالرحیم الاثاربی. وی طبیب، ادیب و شاعر و روز و شب در طلب دانش بود در مجالس دانشمندان و اهل ادب حاضر میشد و بعد از سال 554 هجری قمری بمرد
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آل حمدان، نام دولتی است که در زمان خلافت عباسیان در جزیره و سوریه فرمانروائی داشته و ابوالهیجا عبدالله بن حمدان مؤسس این سلاله بوده و حمدانیان در زمان سیف الدوله به اوج عزت و اقبال نایل شدند و شأن و شوکت درخشان یافتند و دائرۀ حکومتشان توسعه پیدا کرد و سرزمین های بسیاری از رومیها در آناطولی تسخیر کردند. حمدان به بنی ثعلب از قبائل عرب منسوب و یکی از امرای معتضد بالله شانزدهم خلیفۀ عباسی بوده. پسرش ابوالیهیجا عبدالله از جانب خلیفه مکتفی بالله به والیگری موصل نصب شده بود و نفوذ و اقتداری قریب باستقلال داشت و در تاریخ 322 ه. ق. در مدافعۀ قاهر بالله مقتول گردید و پسر ارشدش ناصرالدوله حسن جانشین پدر شده چون متقی بالله خلیفۀ بیست ویکم بغداد را ترک گفته بموصل آمد. ناصرالدوله با برادر خود سیف الدوله علی بخدمت خلیفه شتافته از مقربان گشتند. ناصرالدین حسن در موصل و جاهای همجوار با آن فرمانروائی داشت و سیف الدوله علی در حلب و ادنه و دیگر نواحی آن سرزمین حکمفرما بود و هنگامی که معزالدوله بویهی بغداد را ضبط نمود، ناصرالدوله طاقت مقاومت و نیروی محافظت موصل را نداشت و ببرادر خود سیف الدوله پناهنده گردید و بدینطریق سیف الدوله یگانه نمایندۀ مستقل دولت آل حمدان شد. در خلال این احوال اروپائیان بنصارای مقیم در جبال سوریه و بخود این سرزمین هجوم آوردند. سیف الدوله محاربات زیادی با این قوم نموده در اکثر اوقات با شاهد فتح و فیروزی هم آغوش میشد تا آنجا که بقلمرو امپراطوران رومی مقیم در قسطنطنیه یعنی بقطعۀ آناطولی یورش آورده دوبار با رومیان بغزا پرداخت و تا آماسیه پیش روی نموده غنائم بسیار به دست آورد. در تاریخ 350 هجری قمری سیف الدوله درگذشت و پسرش سعدالدوله ابوالمعالی وارث وی شد پس از سعدالدوله پسرش ابوالفضائل در حلب بمسند امیری نشست و در همین اوقات وزیر ابونصر که یکی از فاطمیون بود، حلب رابچنگ خود انداخت و درنتیجه، دولت آل حمدان رو به انقراض نهاد. ناصرالدوله و سیف الدوله و سعدالدوله سلاطین آبرومند این سلسله بوده اند و در زمان سیف الدوله این دولت به اوج ترقی رسید و قدرت و سطوت درخشان یافت ومعارف و علوم در عصر وی رونق و رواج مشعشع پیدا کردو آل حمدان قریب 60 سال حکومت کرد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ مِ)
نام محلی است. (از معجم البلدان) (از مراصد الاطلاع) ، شی ٔ. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گویند ما له امر و لا امره، نیست او را چیزی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چیز
لغت نامه دهخدا
(خُ)
میکده. شرابخانه. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) ، داش و کوزۀ خشت پزی و سفال پزی. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) : الاتون... یستعار... الاجر و یقال له بالفارسیه خمدان و تونق و داشوزن. (المغرب للمطرزی). فرمودند فرزند بهاءالدین خوش آمدی قوی محل است. مدتی است که بجهت خمدان هیزم دروده شده است کس نیست که هیزم را نزدیک خمدان آرد و حال آنکه هیزم خار مغیلان بود بر پشت برهنه آن هیزم را بخمدان می آوردم و دایم شکر می گفتم. (انیس الطالبین). خمدان را بار کرده ایم کس نیست که هیزم جمع آرد من آن اشارت شکر کردم و آن هیزم خار مغیلان را بر پشت خود نزدیک خمدان آوردم. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
فلان و بهمان و بیسار، از کلمات و اسماء مهمله است. رجوع به بهمان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
منسوب به شهر همدان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
محمد بن عبدالملک، مکنی به ابوالحسن. مورخ و عالم فرائض بود. در 521 هجری قمری درگذشت.
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران که 51 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، صیفی، چغندرقند و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ)
دهی جزء دهستان دهشال بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان، واقع در 11 هزارگزی شمال خاوری آستانه. جلگه، معتدل مرطوب. دارای 1501 تن سکنه، آب آن از حشمت رود از سفیدرود، محصول آنجا برنج و ابریشم و کنف و صیفی کاری. شغل اهالی زراعت است، و 7 باب دکان و ماشین برنج کوبی دارد. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چمدان
تصویر چمدان
جامه دان که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهمدان
تصویر بهمدان
فلان و بهمان وبسیار، از کلمات و اسما مهمله است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمدان
تصویر عمدان
سالار سپاه بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع همه و بهمان معنی همه مجموع: ازخل نهان زان شدن تا جمله ترا باشد گر هیچ پدیدستی زان همگانستی. (سنائی) حسن غریب تو مرا کرد غری دو جهان فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا. (دیوان کبیر) گفتند (وزیررا) : رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم ک گفت: بموجب آنکه انجام کار معلوم نیست ورای همگان در مشیت است که صواب آید یا خطا. پس موافقت رای پادشاه اختیار کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیان
تصویر همیان
کیسه ای دراز که در آن پول میریزند و به کمر می بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسان
تصویر همسان
همانند، مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمدان
تصویر لمدان
خوار فروتن: درگه لیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمدان
تصویر غمدان
کاخ هفت نامه کاخی در یمن نیام شمشیر جایگاه غم غمخانه، دنیا جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمدان
تصویر حمدان
((حَ))
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگان
تصویر همگان
((هَ مَ یا مِ))
جمع همه، همگی
فرهنگ فارسی معین
((چَ مِ))
کیف بزرگ چرمی یا برزنتی یا غیره که هنگام سفر لباس ها یا لوازم دیگر را در آن نهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همیان
تصویر همیان
((هَ))
کیسه، کیسه پول، هامیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همسان
تصویر همسان
متناظر، شبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همگان
تصویر همگان
عموم، افراد
فرهنگ واژه فارسی سره