جدول جو
جدول جو

معنی همبکی - جستجوی لغت در جدول جو

همبکی
شکمو، شکم گنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ بَ)
دمبک زن. که دمبک نوازد. که دنبک نواختن پیشه دارد. تنبکی، کنایه از مردم بی ادب و نافهم و خلاف مذهب است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
زنی که در زمان ضحاک برادر خود را از بند ضحاک نجات داد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
هم بری. مطابقت. برابری. همسری. هم طرازی:
شیر بیابان را با مرد جنگ
همسری و همبری و شرکت است.
ناصرخسرو.
رجوع به همبر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بَکْ کا)
نالان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
گریاننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). گریه زا. گریه آور. گریاننده. مقابل مضحک. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ کی ی)
گریسته شده. و مبکی علیه، گریسته شده بر او و زاری کرده شده و ماتم داشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ کا)
مکان گریه و زاری و نوحه. (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 24 هزار و 500گزی جنوب باختری بوکان و 8 هزار و 500گزی باختر شوسۀ بوکان به سقّز، ناحیه ای است کوهستانی، معتدل سالم و دارای 357 تن سکنۀ کرد میباشد. آب آن ازچشمه و محصولاتش توتون و حبوبات است. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند و کار دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از همبری
تصویر همبری
همنشینی مصاحبت، همراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبکی
تصویر مبکی
گریاننده
فرهنگ لغت هوشیار