جدول جو
جدول جو

معنی همبر - جستجوی لغت در جدول جو

همبر
هم پهلو، برابر، همنشین، همراه، قرین و نظیر
تصویری از همبر
تصویر همبر
فرهنگ فارسی عمید
همبر
(هََ)
دهی است از دهستان بالای شهرستان اردستان که 145 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و خشکبار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
همبر
(هََ بَ)
هم بر. همراه و قرین و نظیر. (برهان). برابر:
بدو داد یک دست از آن لشکرش
که شیر ژیان نامدی همبرش.
دقیقی.
چو سروی که با ماه همبر بود
بر آن مه بر از مشک افسر بود.
فردوسی.
یکی از شما سوی لشکر شوید
بکوشید و با باد همبر شوید.
فردوسی.
به شادی به روئین دژ اندر شویم
نشینیم و با ماه همبر شویم.
فردوسی.
تا وزارت را بدو شاه زمانه بازخواند
زو وزارت با نبوت هر زمان همبر شود.
فرخی.
خم چوگان به گوی برزد و شد
گوی او با ستارگان همبر.
فرخی.
دولتی دارد چندان که براندیشد دل
دولت عالی با همت عالی همبر.
فرخی.
گر شکر خوردی پریر و دی یکی نان جوین
همبر است امروز ناچار این جوین با آن شکر.
ناصرخسرو.
هرچند که بر منبر نادان بنشیند
هرگز نشود همبر با دانا نادان.
ناصرخسرو.
سر هفته برداشت و جایی رسید
کهی چند را همبر مه بدید.
اسدی.
، همسر. همدم:
نگارا تا تو بودی همبر من
ز نوشین خواب بودی بستر من.
فخرالدین اسعد.
، روبه رو:
نهاده زهر بر نوش و خار همبر گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب.
بوطاهر.
فاختگان همبر بنشاستند
نای زنان بر سر شاخ چنار.
منوچهری.
، با هم. همراه:
بدی و بهی نیش و نوش است همبر
تو بردار از آن نوش و از نیش بگذر.
ناصرخسرو.
سپارم به تو گنج و هم دخترم
بر اورنگ بنشانمت همبرم.
اسدی.
بزرگی که با آسمان همبر است
ز تخم براهیم پیغمبر است.
اسدی.
دری بست و دری هم زود بگشاد
چراغی برد و شمعی باز بنهاد.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ص 95).
بوده با ایوب همسر در گه صبر و شکیب
گشته با جبریل همبر در گه خوف و رجا.
مسعودسعد.
ماه نو دیدی ؟ لبت بین، رشتۀ جانم نگر
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند.
خاقانی.
زخم که جانان زند همسر مرهم شناس
زهر که سلطان دهد همبر تریاق نه.
خاقانی.
علم دین، علم کفر مشمارید
هرمان همبر طلل منهید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 173).
ترکیب ها:
- همبر آمدن. همبری. رجوع به این دو مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
همبر
قرین و نظیر
تصویری از همبر
تصویر همبر
فرهنگ لغت هوشیار
همبر
((هَ بَ))
قرین، همنشین
تصویری از همبر
تصویر همبر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هژبر
تصویر هژبر
(پسرانه)
هزبر، شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوبر
تصویر هوبر
(پسرانه)
دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
(پسرانه)
هژبر، شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همار
تصویر همار
آمار، شمار، عدد و حساب، همواره
فرهنگ فارسی عمید
تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پست خانه روی پاکت ها می چسبانند یا در ادارات دیگر روی نامه ها و اسناد چسبانده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسر
تصویر همسر
زن یا شوهر، برای مثال همسری یافتم که هم سر او / نیست کس در دیار و کشور او (نظامی۴ - ۶۶۷)، کنایه از همقد، کنایه از برابر، کنایه از برابر در بلندی یا در قدرومرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
شیر درنده، کنایه از سخت، درشت، ستبر، کنایه از دلیر، برای مثال به پیکار دشمن دلیران فرست / هزبران به آورد شیران فرست (سعدی۱ - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگر
تصویر همگر
به هم آورنده، پیوند دهنده، بافنده، رفوگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هژبر
تصویر هژبر
سخت، درشت، ستبر، دلیر
شیر درنده، قسوره، ریبال، اصلان، هرماس، همام، ضرغام، صارم، شیر ژیان، شیر شرزه، هزبر
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
نوعی از ماهی آزاد که بواسطۀ دهان کوچکش از دیگر انواع تشخیص داده میشود و در آبهای شیرین زندگی میکند. (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
هم بری. مطابقت. برابری. همسری. هم طرازی:
شیر بیابان را با مرد جنگ
همسری و همبری و شرکت است.
ناصرخسرو.
رجوع به همبر شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوی پیکه برگه ای کوچک که ادارات پست طبع و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره نامه و محمول الصاق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
سخت پشت، ستبر و درشت، شیر بیشه، دلیر شیربیشه: (زان هزبران که نام اوبردند وزسرعجز پیش اومردند) (هفت پیکر) توضیح این کلمه بصورت (هژبر) تصحیف شده، پهلوان دلیر. یا هزبر وغا. دلیر میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بهم کننده پیونددهنده چیزها، رفوگر: و را عالی ترین منصب تمام است قضای همگر و جلواه دادن، (پوربهای جامی رشیدی) توضیح رشیدی گوید: در اکثر فرهنگها بمعنی جولاه گفته زیرا که تار و پود را بهم میکند و این معنی اگر چه بحسب معنی ترکیبی درست است اما از شعر پوربها معنی رفوگر ظاهرمیشود و مجد همگر نیز رفوگر بوده نه جولاهه والله اعلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همار
تصویر همار
شماره حساب، آمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسر
تصویر همسر
برابر، عدیل، نظیر، همانند و نیز بمعنای زن یا شوهر هم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیر
تصویر همیر
مردنی: پیرزن، خوشخرام: آهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هژبر
تصویر هژبر
بر ساخته از هزبر شیر دلیر شیر هژبر
فرهنگ لغت هوشیار
تکان لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید. یا لمبر پیدا کردن دیواری. در قسمتی شکست برداشتن بدان سان که قسمت فوق آن بلرزد و بیم افتادن بود. قسمت زیر سرین از پشت گوشت سرین گوشت پشت ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همبری
تصویر همبری
همنشینی مصاحبت، همراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمبر
تصویر عمبر
عنبر بنگرید به عنبر
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ))
تکه کاغذی کوچک و چسبناک که اداره پست چاپ و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره به نامه و محمول الصاق کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
سرین، کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
((لُ بَ))
تکان، لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هژبر
تصویر هژبر
((هُ ژَ))
شیر، هزبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
((هِ زَ))
شیر درنده، پهلوان، دلیر، و غا دلیر میدان جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگر
تصویر همگر
((هَ گَ))
بافنده، رفوگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همسر
تصویر همسر
((~. سَ))
هم اندازه، برابر، زن یا شوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همار
تصویر همار
((هَ))
آمار، شماره، عدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همسر
تصویر همسر
زوجه، عیال
فرهنگ واژه فارسی سره