- همام (پسرانه)
- ارجمند، دارای مقام و منزلت، دارای فضایل، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
معنی همام - جستجوی لغت در جدول جو
- همام
- پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده،
شیر درنده، ضرغام، شیر شرزه، هژبر، صارم، هزبر، هرماس، شیر ژیان، ریبال، قسوره، اصلان
- همام
- سخن چین، سیمین روز سرما رهبر کوشا، پیشوای دلیر، سرور بخشنده: مرد، شیر بیشه، پیه گداخته، برفابه، جمع همام، رهبران کوشا پیشوایان دلیر سروران بخشنده -1 سخن چین نمام، روز سوم ازروزهای سرما، جمع همام پادشاه بزرگ همت، مهتردلیر وجوانمرد، سروربزرگوار: (ازلی خطی درلوح که ملکی بدهید بابی یوسف یعقوب بن اللیث همام) (برگزیده شعر. ص 4)، جمع همام
- همام ((هَ مّ))
- سخن چین، نمام
- همام ((هُ))
- پادشاه بلند همت، دلیر، بخشنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندوهگین کردن به مرگ نزدیک شدن
گرمابه
آزگار، همه، پایان، هماد
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
حق، واجب، حرمت، آبرو
پیشوا
انیس
مترادف
مجتمع، تمام، مجتمع
استخوانهای پوسیده
ریسمان، افسار لگام ، پیشوا رهبر گیاه بلند رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند، مهار عنان (شتر و اسب) جمع ازمه
یز از گیاهان
آسودگی و آسایش اسب پس از خستگی
پیشوا، پیشنماز، پیشرو روبرو، جلو
کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن
همه آن، تمام شئیی تمام آن، درست و کافی و کامل
تند و سبک، جمع سم، زهرها، سوراخ ها
بسیار بو کننده
حشرات زهردار و موذی
حق، حرمت، واجب، زینهار
کبوتر صحرایی، کبوتر دشتی
محلی برای شستشوی بدن، گرمابه
هم نفس، هم صحبت، مونس، همنشین
آمار، شمار، عدد و حساب، همواره
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ
امام جماعت: پیش نماز
امام جماعت: پیش نماز
آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند، آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد
همّ ها، حزن ها، اندوه ها، جمع واژۀ همّ
نوعی خوراک که از گوشت گوساله درست می کنند
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود