جدول جو
جدول جو

معنی هماره - جستجوی لغت در جدول جو

هماره
همواره، همیشه، پیوسته، پی در پی
تصویری از هماره
تصویر هماره
فرهنگ فارسی عمید
هماره
(هََ رَ / رِ)
مخفف همواره، یعنی همیشه و دائم. (برهان). پیوسته. هموار. همواره. دائماً. (یادداشت مؤلف) :
فضل او خوان گر همه توحیدخواهی گفت تو
زآنکه فضل او هماره قدرت یزدان بود.
مجلدی گرگانی.
وین خیمۀ کبود نبینند و این دو مرغ
کایشان هماره از پس دیگر همی پرند.
ناصرخسرو.
رجوع به همواره و همار شود
لغت نامه دهخدا
هماره
((هَ ر))
همواره، همیشه، دایم
تصویری از هماره
تصویر هماره
فرهنگ فارسی معین
هماره
معمولا، نوعا
تصویری از هماره
تصویر هماره
فرهنگ واژه فارسی سره
هماره
دایم، علی الاتصال، علی الدوام، مدام، هماره، همواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هزاره
تصویر هزاره
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، لقب کوت از سرداران رومی سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همراه
تصویر همراه
رفیق، برای مثال همراه اگر شتاب کند همره تو نیست / دل در کسی مبند که دل بستۀ تو نیست (سعدی - ۱۰۶)، موافق، هم قدم، دو تن که با هم راه بروند، آنچه قابل حمل و جابه جایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همارا
تصویر همارا
همواره، همیشه، پیوسته، پی در پی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همواره
تصویر همواره
همیشه، پیوسته، پی در پی
فرهنگ فارسی عمید
حساب، حد اندازه، عدد، نمره. یا دانش (علم) شمار. علم حساب. یا شمار... در ردیف در زمره. یا روز علم. روز رستخیز قیامت. یا بشمار آوردن، به حساب آوردن احتساب. یا به علم رفتن، به حساب آمدن محسوب شدن، یا شمار باریک کردن، مناقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماره
تصویر خماره
میکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همراه
تصویر همراه
آنکه در راه با کسی رود، موافق، رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به هزار (1000) هزارسال پس ازتاریخ معین، جشنی که درهزارمین تولد یابه یادبود هزارمین سال وفات کسی برپاکنند، هزاره فردوسی هزاره بیرونی هزاره ابن سینا، دوره هزارساه الف: (اینجا بجدول اندرادوار کواکب اندرکلب نهادیم چنانکه هندوان دارند نه چنانک بزیجهای مردمان ماست و نیز باآن هزاره نهادیم که بومعشرازپارسیان حکایت کرده است)، جمع هزارگان هزارها، واحدنظامی مرکب ازهزارتن سرباز. قسمتی ازدیوارکه مابین زمین و اطاق وطاقچه واقع شده، ازاره، فواره ای که مانندابریق است
فرهنگ لغت هوشیار
مهارت در فارسی: هوشناسی آتاوی افزار مندی، فرهختکاری زبر دستی کار دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غماره
تصویر غماره
پر آبی، گول شدن خر شدن، تنبلی سستی
فرهنگ لغت هوشیار
اسپرغم، بوب (فرش شاهانه)، دوده تیره، سر پوش، ناوگان جنگی آباد کردن، آبادانی، لاد (بنا) ساختمان مزد سماختمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماره
تصویر سماره
خاکشی خاکشی خاکشیر
فرهنگ لغت هوشیار
نشان، دیدارگاه، هنگام، شارسان، فرمانروایی کشور، فرماندهنده، چیره، برانگیزنده، فرمانروائی، امیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماره
تصویر حماره
ماده خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هواره
تصویر هواره
از هوره تازی چفته (تهمت) تهمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماره
تصویر زماره
مونث زمار نی زن، نی نای، جه (زنا کار زن) نوعی نای که نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همواره
تصویر همواره
پی در پی، پیوسته، همیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذماره
تصویر ذماره
دلیری، پس سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماره
تصویر دماره
کشتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همارا
تصویر همارا
همواره و همیشه، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماره
تصویر اماره
((اِ رِ))
نشان، نشانه، علامت، جمع امارات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اماره
تصویر اماره
((اَ مّ رِ))
بسیار امر کننده، گمراه کننده، خواهش های شیطانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زماره
تصویر زماره
((زَ مّ رِ یا رَ))
نوعی نای که نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماره
تصویر شماره
((شُ رَ یا رِ))
عدد، شمار، عددی که نماد و نشانه چیزی است، عددی که نوبت یا رتبه کسی یا چیزی را نشان دهد، عددی که اندازه چیزی را نشان دهد، هر واحد از روزنامه، مجله و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزاره
تصویر هزاره
((هِ رِ))
هزارمین سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزاره
تصویر هزاره
((هِ رِ یا رَ))
قسمتی از دیوار که مابین زمین اطاق و طاقچه واقع شده، فواره ای که مانند ابریق است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همایه
تصویر همایه
ائتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همراه
تصویر همراه
به اتفاق، انضمام، توام، رفیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همواره
تصویر همواره
مداوم، لاینقطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شماره
تصویر شماره
عدد، کد
فرهنگ واژه فارسی سره