جدول جو
جدول جو

معنی همارا - جستجوی لغت در جدول جو

همارا
همواره، همیشه، پیوسته، پی در پی
تصویری از همارا
تصویر همارا
فرهنگ فارسی عمید
همارا
(هََ)
همواره و همیشه. (اسدی). همواره و همیشه و دائم. (برهان) :
گزیده چهار توست بدو درج ها نهان
همارا به آخشیج همارا به کارزار.
رودکی (از فرهنگ فارسی معین).
تو با من نسازی که از صحبت من
ملالت فزاید همارا و تاسه.
انوری.
رجوع به همواره و هماره و همار شود
لغت نامه دهخدا
همارا
همواره و همیشه، پیوسته
تصویری از همارا
تصویر همارا
فرهنگ لغت هوشیار
همارا
((هَ))
همواره، پیوسته
تصویری از همارا
تصویر همارا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هارا
تصویر هارا
(دخترانه)
کوهستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هماره
تصویر هماره
همواره، همیشه، پیوسته، پی در پی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همار
تصویر همار
آمار، شمار، عدد و حساب، همواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همانا
تصویر همانا
برای تاکید بیان می شود، پنداری، گویی، شاید، به هیچ وجه، اصلاً
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
همارا. رجوع به همارا و هماره شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مْ ما)
ابر نیک روان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تاکاشی، سیاستمدار ژاپنی که در سال 1856 میلادی در ماریوکا متولد شد و در سال 1921 میلادی در توکیو درگذشت، ابتدا به روزنامه نگاری پرداخت و سپس سیاستمدار شد
لغت نامه دهخدا
کوهستان هارا محلی است در نواحی مغربی آشور که اسرائیلیان بدانجا برده شدند، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مادۀ بختی، عمعاق (کذا) گوید:
یکی دبه درافگندی به زیر پای اشتربان
یکی بر چهره مالیدی مهار مادۀ مارا،
(لغت فرس اسدی چ اقبال صص 19 - 20)
لغت نامه دهخدا
انقلابی فرانسه، یکی از رؤسای انقلاب فرانسه، مقتول بدست ’شارلت کورده’، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، فیزیکدان و سیاستمدار فرانسه (1743-1793 میلادی) و نویسندۀ ’دوست توده’ و یکی از محرکین کشتارهای سپتامبر در انقلاب کبیر فرانسه بود، او در کنوانسیون نمایندۀ گروه ’منتانیارد’ بود و به ’دوموریه’ و ’ژیروندنها’ حمله می کرد و خود را در محاکمۀ شاه (لوئی شانزدهم) بسیاربا حرارت و جدی نشان می داد، او بدست ’شارلوت کورده’ بقتل رسید، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ارزوئیه بخش بافت شهرستان سیرجان، دارای 50 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ / رِ)
مخفف همواره، یعنی همیشه و دائم. (برهان). پیوسته. هموار. همواره. دائماً. (یادداشت مؤلف) :
فضل او خوان گر همه توحیدخواهی گفت تو
زآنکه فضل او هماره قدرت یزدان بود.
مجلدی گرگانی.
وین خیمۀ کبود نبینند و این دو مرغ
کایشان هماره از پس دیگر همی پرند.
ناصرخسرو.
رجوع به همواره و همار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از همار
تصویر همار
شماره حساب، آمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همانا
تصویر همانا
گویا، پنداری، گویی، مثل و مانند
فرهنگ لغت هوشیار
ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) و آن گاه در حالت فاعلی باشد: مانگوییم بد و میل بناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم. (حافظ. 361) و گاه در حالت مفعولی: مارا گفت: ای سروران را توسند بشمار مارا زان عدد... (دیوان کبیر 5: 1) و گاه در حالت اضافی: کتاب ما قلم ما. توضیح ما در تداول به ماها ودر قدیم به مایان جمع بسته شود و مراد همان ما (ضمیر اول شخص جمع) است. قدما نیز جمع ماها را بکار برده اند: سالها دفع بلاها کرده ایم و هم حیران زانچه ماها کرده ایم. (مثنوی. نیک. 929: 3) یا ما را. ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع در حالت مفعولی: زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش، (حافظ. 184)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همانا
تصویر همانا
به طور یقین، بی شک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همار
تصویر همار
((هَ))
آمار، شماره، عدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هماره
تصویر هماره
((هَ ر))
همواره، همیشه، دایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هماره
تصویر هماره
معمولا، نوعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همانا
تصویر همانا
ظاهرا
فرهنگ واژه فارسی سره
متقارب، همرس
متضاد: ناهمگرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدون شک، بی شک، ظاهراً، قطعاً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دایم، علی الاتصال، علی الدوام، مدام، هماره، همواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آموخته
فرهنگ گویش مازندرانی
رفیق راه و هم سفر، موافق، جفت رحم پس از زایمان، موجود خیالی
فرهنگ گویش مازندرانی
هموار صاف
فرهنگ گویش مازندرانی