جدول جو
جدول جو

معنی هلومه - جستجوی لغت در جدول جو

هلومه
بلندی کناره های رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
پیر شدن. (منتهی الارب). همامه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
دشت و بیابان. (منتهی الارب) (آنندراج). فلات. هوماه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بخل و خست و ناکسی. (منتهی الارب) (از آنندراج). لؤم و خست. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
کودکی. (منتهی الارب) (آنندراج). اسم است از غلام. (از اقرب الموارد). غلومیّه. غلامیّه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ فَ)
ریش سطبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
خواندن کسی را به لفظ هلم ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ شَ)
فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب). و گویا از ریشه لقم برساخته شده است چنانکه هبلعه از بلع. (از اقرب الموارد) ، بسیار خوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ وَ مَ)
رجل لومه، مرد بسیار ملامت کننده. (منتهی الارب). سرزنش کننده
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ)
کار ملامتناک. یقال: جاء بلومه، انگبین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ)
لوم. سرزنش. سرکوفت. ملام. ملامه. نکوهیدن. (منتهی الارب). نکوهش: لومه لائم
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ مَ)
مؤنث هلّم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هلّم شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ نُ)
دهی است از دهستان ززوماهروی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب شوسۀ ازنا به درود. با 211 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلومه
تصویر غلومه
کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الومه
تصویر الومه
زفتی (بخل دست خشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لومه
تصویر لومه
نکوهنده نکوهیده، چشم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ماستی که از شیر گوسفند با شیره ی انجیر تهیه شود، نام نوعی سبزی
فرهنگ گویش مازندرانی
گسل، گسست زمین
فرهنگ گویش مازندرانی