جدول جو
جدول جو

معنی هلوعه - جستجوی لغت در جدول جو

هلوعه
(قَ نَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَلْ لو عَ)
چاه سرتنگ در خانه که آب باران و جز آن در آن جمع شود، و جای دست و رو شستن. (منتهی الارب). سوراخی در وسط خانه. (ازاقرب الموارد). بالوعه. بلاعه. ج، بلالیع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به بالوعه و بلاعه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
مضلوعه. کمانی که در چوب آن خم باشد و راستی و تمام چوب آن مشاکل کبد آن که قبضه گاه است، باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ لَ فَ)
ریش سطبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ لْ عَ)
مرد آزمند، مردسخت گریزنده و رونده از شادمانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر مادۀ تیز و نیک شتاب و چست و رام. (منتهی الارب). رجوع به هلواع شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
لوع. سوختن دوستی دل کسی را. بیمار ساختن، ناشکیبائی و بی آرامی کردن و یا بیمار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سخت ناشکیباو ترسنده از بدی، آزمند، بخیل بر مال، طپان و سخت نالان که بر مصیبت صبر نتواند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ لَ عَ)
ناشکیبا، زود گرسنه شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
لوعت در فارسی سوزش، ناآرامی بی شکیبی، سوز و گداز سوز شیفتگی، سیاهی سر پستان، بیمار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوع
تصویر هلوع
ناشکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی کناره های رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی
ماستی که از شیر گوسفند با شیره ی انجیر تهیه شود، نام نوعی سبزی
فرهنگ گویش مازندرانی